کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماذی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماذی
لغتنامه دهخدا
ماذی . [ ذی ی ] (ع اِ) عسل سفید یا تازه یا خالص یا نیکو و جید. (از اقرب الموارد). انگبین سپید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انگبین سپید و تازه و انگبین بی آمیغ و نیکو و جید. (ناظم الاطباء). عسل سپید. عسل تازه . عسل خوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ||...
-
واژههای مشابه
-
عسل ماذی
لغتنامه دهخدا
عسل ماذی . [ ع َ س َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل نحل .(مخزن الادویة). انگبین سفید. و رجوع به ماذی شود.
-
واژههای همآوا
-
مازی
لغتنامه دهخدا
مازی . (اِ) در مینودشت و علی آباد گرگان به درخت مازو گویند. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مازو شود.
-
مازی
لغتنامه دهخدا
مازی . (ع ص ) مخالف و دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال قعد عنی مازیا؛ ای مخالفاً بعیداً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ماضی
لغتنامه دهخدا
ماضی . (ع ص ) گذرنده . (منتهی الارب ). گذرنده و گذشته . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || قاطع هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برنده و قاطع خواه شمشیر باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء) : شمشیر ماضی او به منام نیام راضی نشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ...
-
ماضی
لغتنامه دهخدا
ماضی . [ ضی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماضی شود.
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م َ زی ی ] (ع ص ) منسوب . (غیاث ) (آنندراج ).- معزی الیه ؛ منسوب الیه و به ضم میم و تشدید زاء معجمه و بدون یاء تحتانی غلط است چه معزی بر وزن مرضی صیغه ٔ اسم مفعول از عزی یعزی عزاء در لغت نسبت داشتن به کسی یا به چیزی است . (غیاث ) (آنندراج )...
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ِ زا ] (ع اِ) بز، خلاف ضأن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). نوع بز و گله ٔ بز. (ناظم الاطباء).
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ِ زی ی / م َ زی ی ] (ع ص ) بخیل که گرد کند و نخورد و ندهد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ُ ع َزْ زا ] (ع ص ) تعزیت گفته . تسلیت داده . ماتم زده . سوکوار. و رجوع به تعزیة شود. || (اِ) در شاهد زیر از سنائی ظاهراً مصدر میمی است و به معنی ماتم و عزاداری و تعزیت و سوکواری آمده است : تا چند معزای معزی که خدایش زینجا به فلک برد و قبا...
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ُ ع َزْ زی ] (ع ص ) تعزیت کننده . (غیاث ) (آنندراج ). تسلیت دهنده و تعزیت گوینده . (ناظم الاطباء). تسلیت گو. تعزیت گو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تعزیة شود.
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ُ ع ِزْ زی ] (اِخ ) رجوع به امیرمعزی شود.