کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادر اندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شوهر مادر
لغتنامه دهخدا
شوهر مادر. [ ش َ / شُو هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پدراندر. (یادداشت مؤلف ). ناپدری . شوهرننه .
-
شوی مادر
لغتنامه دهخدا
شوی مادر. [ ی ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شوهر مادر. شوهرننه . پدراندر. پدندر.
-
هفت مادر
لغتنامه دهخدا
هفت مادر. [ هََ دَ ] (اِ مرکب ) امهات سبعه . (یادداشت مؤلف ). ظاهراً هفت طبقه ٔ زمین است .
-
هم مادر
لغتنامه دهخدا
هم مادر. [هََ دَ ] (ص مرکب ) دو فرزند که از یک مادر باشند. (یادداشت مؤلف ) : به جز ابن یامین که با یوسف هم مادر بود. (از قصص الانبیاء). رجوع به هم پدر شود.
-
بی مادر
لغتنامه دهخدا
بی مادر. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مادر) که مادر از دست داده باشد. که مادر ندارد. که مادر او مرده باشد. در تداول فارسی زبانان یتیم : یَتم ، یُتم ؛ بی مادر شدن چهارپای . (تاج المصادر). کَلالَة؛ بی مادر و فرزند شدن . (تاج المصادر) : دگر کودکانی که بی ...
-
خواهر مادر
لغتنامه دهخدا
خواهر مادر. [ خوا / خا هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاله . خواهر مام . اخت الام . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
زبان مادر شوهر
لغتنامه دهخدا
زبان مادر شوهر. [ زَ ن ِ دَ ش َ / شُو هََ ] (اِ مرکب ) نوعی گیاه خاردار از تیره ٔ کاکتاسه . صبیر. کاکتوس . رجوع به انجیر هندی ، انجیر بربری ، صبیر و کاکتوس شود.
-
پدر و مادر
لغتنامه دهخدا
پدر و مادر. [ پ ِ دَ رُ دَ ] (اِ مرکب ) اَبوان . والدان .
-
واژههای همآوا
-
مادراندر
لغتنامه دهخدا
مادراندر. [ دَاَ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن . (آنندراج ). زن پدر. (ناظم الاطباء). مادرندر. مایندر. زن پدر. نامادری . مادندر.
-
جستوجو در متن
-
نشانی شدن
لغتنامه دهخدا
نشانی شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) علم شدن . مشهور گشتن . انگشت نما شدن : که پرورده ٔ مرغ باشد به کوه نشانی شده در میان گروه . فردوسی .نشانی شد اندر میان مهان نزاید چنو مادر اندر جهان .فردوسی .
-
چله
لغتنامه دهخدا
چله . [ چ ُل ْ ل َ ] (اِ) به معنی آلت تناسل است که چر و چل و چورک و چول نیز گویند : برافشاندم خدوآلود چله در شکاف اوچو پستان مادر اندر کام بچه ی خرد در چله .عسجدی (از فرهنگ اسدی ).
-
ترکزاد
لغتنامه دهخدا
ترکزاد. [ ت ُ] (اِخ ) لقب هرمزبن انوشیروان ، چه مادر او دختر خاقان ترک بود. (مفاتیح ). هرمزبن نوشیروان ملقب به ترک زاد بود... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 244) : سخن بس کن از هرمز ترکزادکه اندر زمانه مباد آن نژاد.فردوسی .
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افاده ٔ معنی غیریت میکند چنانکه مادراندر وپدراندر و برادراندر و خواهراندر و دختراندر یعنی نام...