کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادرشوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مادرشوهر
لغتنامه دهخدا
مادرشوهر. [ دَ ش َ / شُو هََ ] (اِ مرکب ) مارشو. مار میره . خشتامن . خوشدامن . خشامن . خش . خوشه . خوشامن . خوش . خاش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادرشوی و خوشدامن شود.
-
جستوجو در متن
-
مادرشوی
لغتنامه دهخدا
مادرشوی . [ دَ ] (اِ مرکب ) خسرو. (ناظم الاطباء). مادرشوهر. و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
خشوی
لغتنامه دهخدا
خشوی . [ خ ُ ش ُ ] (اِ) مادرزن . (از غیاث اللغات ). || مادرشوهر. (از غیاث اللغات ).
-
خواش
لغتنامه دهخدا
خواش . [ خوا / خا ] (اِ) مادرشوهر به اصطلاح مردم گناباد. || مادرزن در اصطلاح مردم گناباد.
-
خسرگ
لغتنامه دهخدا
خسرگ . [ خ ُ س ُ رَ ] (اِ) مادرشوهر در لهجه ٔ مردم قزوین . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوشامن
لغتنامه دهخدا
خوشامن . [ خوَ / خ ُ م َ ] (اِ) خوشتامن . خوشدامن . مادرشوهر. || خوشتامن . خوشدامن . مادرزن . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خشامن
لغتنامه دهخدا
خشامن . [ خ َ / خ ُ م َ ] (اِ) مادرزن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). خش . || مادرشوهر. خش . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
-
خشتامن
لغتنامه دهخدا
خشتامن . [ خ َ / خ ُ م َ ] (اِ) مادرزن . (از برهان قاطع). خشامن . (حاشیه ٔ برهان قاطع) : مرا مغز خرداد خشتامنم . (از فهرست دیوان سوزنی ).|| مادرشوهر، حَماة. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوشتامن
لغتنامه دهخدا
خوشتامن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِ) خوشامن . خوشدامن . مادرزن . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به خوشامن و خوشدامن شود. || مادرشوهر. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به خوشامن و خوشدامن شود.
-
کاکتوس
لغتنامه دهخدا
کاکتوس . (فرانسوی ، اِ) تیره ای است از گیاهان که اصل آنها امریکائی است . با تیره های دیگر اختلاف کلی دارند زیرا که ساقه های آنها بسیار ضخیم شده و غالباً از حالت استوانه ای خارج گشته و برگهای آنها بصورت خارهای کوچکی در نقاط مختلف ساقه درآمده است و آن ...
-
خش
لغتنامه دهخدا
خش . [ خ َ ] (اِ) مادرزن . (برهان قاطع). || مادرشوهر. (برهان قاطع). خَشامَن . || دو تند و تیز. (از برهان قاطع) : در راه مدح ذاتت کلکم ببین که دایم از پای فرق سازددر وقت رفتن خش . شمس فخری . || بیخ . بغل . ابط. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کش . (انجمن...
-
خش
لغتنامه دهخدا
خش . [ خ ُ ] (اِ) مادرزن . (برهان قاطع). خَشامَن . رجوع به خشامن شود : تازیانه دوتا چو ... خسرموش اندرشکسته چون ... خش . منجیک .دست خوش زمانه برکنده و شخوده روی از طپانچه زن ریش از کشیدن خش . شمس فخری (از آنندراج ).|| مادرشوهر. (برهان قاطع). خَشامَن ...
-
روت
لغتنامه دهخدا
روت . (اِخ ) زن موآبی بود که با مادرشوهر خود نعومی به زمین یهودا مراجعت کرد. احتمال میرود که این واقعه در زمان جدعون واقع شده باشد. پس از آن به بوعز که از خویشاوندان و منسوبان شوهر نعومی بود منکوحه شد. از این نکاح داود ملک که عیسی مسیح از نسل او بود ...
-
خاش
لغتنامه دهخدا
خاش . [ ] (ص ، اِ) کسی را گویند که محبت آن مفرط باشد. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 366) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ حافظ اوبهی ). || مادرزن و مادرشوهر. (آنندراج ) (برهان قاطع)(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجم...