کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادرزادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مادرزادی
لغتنامه دهخدا
مادرزادی . [ دَ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به مادرزاد. حالت و کیفیتی که در هنگام تولد وجود دارد. مقابل عارضی : اندر طفلی تری مادرزادی فزون باشد و اندر پیری تری مادرزادی سخت کم باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و فربهی که مادرزادی باشد سردی و تری بر مزاج غلبه ...
-
واژههای مشابه
-
مادرزادی شدن
لغتنامه دهخدا
مادرزادی شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر حالتی شدن که بر وقت ولادت بوده است . (آنندراج ). بازگشتن به حالت و کیفیتی که درحین تولد داشته اند. سالم و تندرست شدن : آن آب و هوا کند علاجت مادرزادی شود مزاجت .خاقانی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
کرزه
لغتنامه دهخدا
کرزه . [ ک َ زَ / زِ ] (ص ) مادرزادی راگویند که آلت تناسل نداشته باشد. (برهان ). مادرزادی که هیچ نره و مردی نداشته باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
کمه
لغتنامه دهخدا
کمه . [ ک َ م َه ْ ] (ع اِمص ) کوری مادرزادی یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
سفلیس
لغتنامه دهخدا
سفلیس . [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرضی عفونی و ساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود. عامل این ناخوشی باسیلی است مارپیچی بنام ترپونم پال این مرض بطور مستقیم از افراد مبتلی به افراد سالم قابل سرایت است . کوفت . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به...
-
دیستروفی عضلانی
لغتنامه دهخدا
دیستروفی عضلانی . [ رُ ی ِ ع َ ض ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیماریی که درآن عضلات لاغر و ناتوان میشوند. این بیماری معلول یک اختلال مادرزادی ارثی است و اولین علائم آن معمولاً قبل از بیست سالگی ظاهر میشود. (دائرة المعارف فارسی ).
-
سیفلیس
لغتنامه دهخدا
سیفلیس . (فرانسوی ، اِ) سفلیس . سیفیلیس . مرض عفونی وساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود. عامل این ناخوشی باسیلی است مارپیچی بنام ترپونم پال این مرض بطور غیرمستقیم از افراد مبتلی به افراد سالم قابل سرایت است . کوفت . (فرهنگ فارسی معین )...
-
بزخ
لغتنامه دهخدا
بزخ . [ ب َ زَ ] (ع مص ) برآمدن سینه و درآمدن پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 82 شود. || از عیوب مادرزادی اسب است . رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 25 شود.
-
معدنی
لغتنامه دهخدا
معدنی . [ م َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) کانی . (ناظم الاطباء). منسوب به معدن . کانی : آبهای معدنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کار سنگ معدنی دارد که اگرچه در صمیم حال از مشاهده ٔ عین آفتاب محجوب است اما اثر نور جهانتاب را قابل می باشد. (منشآت خاقانی چ م...
-
دمعه
لغتنامه دهخدا
دمعه .[ دَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) دمعة. اشک چشم . (از لغت محلی شوشتر). اشک و سرشک . (ناظم الاطباء). || قسمی از دوشاب خام که صافی آن را نیز دمعه گویند.(لغت محلی شوشتر). || علتی است که پیوسته بی گریه و بی مراد اشک می آید و این علت بعضی را لازم باشد و ...
-
مالیخولیا
لغتنامه دهخدا
مالیخولیا. (معرب ، اِ) به معنی مالیخ است که کوفت و خلل دماغی و سودا و خیال خام باشد. گویند یونانی است . (برهان ). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح مالنخولیا به نون . (غیاث ). خلل دماغی و سودا و خیال خام و صحیح ملنخلیا است . (آنندراج ) . مصحف مالنخو...
-
کوری
لغتنامه دهخدا
کوری . (حامص ) نابینایی را گویند. (برهان ). نابینایی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نابینایی . فقدان حس باصره . (فرهنگ فارسی معین ). عمی . (ترجمان القرآن ). بطلان حاسه ٔ بصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز کوری یکی دیگری را ندیدهمی این بر آن ، آن بر ا...