کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادراندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مادراندر
لغتنامه دهخدا
مادراندر. [ دَاَ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی زن پدر که مادر غیرحقیقی باشد. مادندر مخفف آن . (آنندراج ). زن پدر. (ناظم الاطباء). مادرندر. مایندر. زن پدر. نامادری . مادندر.
-
جستوجو در متن
-
مادرندر
لغتنامه دهخدا
مادرندر. [ دَ رَ دَ ] (اِ مرکب )مادراندر. زن پدر. (از ناظم الاطباء). نامادری . مادندر. مایندر: مادر نسوخت مادرندر سوخت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادراندر و مادندر شود.
-
مارندر
لغتنامه دهخدا
مارندر. [ رَ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (آنندراج ). مادراندر. (ناظم الاطباء). مار به معنی مادر آمده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : که از شیر سیری نبندد سرم فروماندم از مهربان مادرم به مارندر بد در آویختم بجان آمدم کار و ب...
-
مادندر
لغتنامه دهخدا
مادندر. [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). مخفف مادراندر. (آنندراج ) : جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145).جهانا چه بینی تو از بچگ...
-
نامادری
لغتنامه دهخدا
نامادری .[ دَ ] (اِ مرکب ) نمادری . زن پدر را گویند. (آنندراج ). زن دیگر پدر کسی غیر از مادر او. (فرهنگ نظام ). مادراندر. مادرندر. مارندر. زن پدر. زن بابا. مایندر.
-
مایندر
لغتنامه دهخدا
مایندر. [ ی َ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست که جهان مادر او نیست که مایندر اوست . فرخی .فاطمه را عایشه مایندر است پس تو مرا شیعت مایندری . ناصرخسرو.شیعت مای...
-
ماریره
لغتنامه دهخدا
ماریره . [ رَ / رِ ] (اِ) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ). مادندر را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). مادندر یعنی نامادری . (انجمن آرا) : چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره . مولوی (از فرهنگ...
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افاده ٔ معنی غیریت میکند چنانکه مادراندر وپدراندر و برادراندر و خواهراندر و دختراندر یعنی نام...
-
سیاوخش
لغتنامه دهخدا
سیاوخش . [ وَ ] (اِخ ) نام پسر کیکاوس پدر کیخسرو که والی ولایت نیم روز بود و عاشق مادراندر خود، سودابه شده بود وبر آتش رفت و نسوخت . (برهان ). نام پسر کیکاوس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در روایات داستانی چنین آمده است که سودابه زن کیکاوس و نامادری س...
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد. مقابل رجل . (فرهنگ فارسی معین ). انسان و ماده ای از نوع بشر و مراءة و نساء و خاتون و بانو...