کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماحصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماحصل
لغتنامه دهخدا
ماحصل . [ ح َ ص َ ] (ع اِ مرکب ) هرچیز فراهم آمده و حاصل و محصول و حاصل درخت میوه و مانند آن . (ناظم الاطباء). حاصل . محصول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دخل . سود. فایده . (ناظم الاطباء) : بغیر آنکه پریشانیم بطول کشیدشکایت از سر زلفت چه ماحصل دا...
-
واژههای مشابه
-
بی ماحصل
لغتنامه دهخدا
بی ماحصل . [ ح َ ص َ ] (ص مرکب ) (مرکب از: بی + ما + حصل ، فعل عربی ) بی نتیجه و حاصل . بی فایده . || بدبخت . || بی نصیب . بی بهره . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
حصل
لغتنامه دهخدا
حصل . [ ح َ ص َ ] (ع ) رجوع به ماحصل شود.
-
حصیلة
لغتنامه دهخدا
حصیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمییز ماحصل و بقیة. (منتهی الارب ). ج ، حصائل . (آنندراج ).
-
مغلة
لغتنامه دهخدا
مغلة. [ م ُ غ َل ْ ل َ ] (ع اِ) ماحصل زمین و درآمد از زمین . (ناظم الاطباء).
-
باددرمشت
لغتنامه دهخدا
باددرمشت . [ دَرْ م ُ ] (ص مرکب ) کنایه از بی ماحصل و تهی دست و مفلس باشد. (برهان ) (غیاث ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 74). تهی دست و مفلس و گدا. (ناظم الاطباء: باددرکف ). رجوع به باددرکف شود.
-
جوزبرگنبد
لغتنامه دهخدا
جوزبرگنبد. [ ج َ /جُو ب َ گُم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از کار بیهوده . کنایه از کارهای عبث و بی ماحصل . (برهان ) (آنندراج ).- امثال : جوز بر گنبد انداختن ؛ کار بیهوده کردن : چو عاجز شدند اندر آن تافتن وز آن جوز بر گنبد انداختن .نظامی .
-
قصه دراز کردن
لغتنامه دهخدا
قصه دراز کردن . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پرگوئی و بسیار گفتن سخنان بی فایده و بی ماحصل باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : معاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است به این قصه اش دراز کنید.حافظ (از آنندراج ).
-
باددرکف
لغتنامه دهخدا
باددرکف . [ دَرْ ک َ ] (ص مرکب ) کنایه از بی ماحصل و تهی دست و مفلس باشد. (برهان ). کنایه از مفلس و هرزه کار باشد و با لفظ شدن و بودن مستعمل است . (از آنندراج ). کنایه از کسی باشد که تهی دست بوده یا کار بیحاصل کند. (انجمن آرا).- باد در کف ... بودن ؛...
-
یاب
لغتنامه دهخدا
یاب . (ص ) نابود و هرزه و بی ماحصل . ضایع و بکار نیامدنی . (برهان ). هرزه و بی معنی . (آنندراج ). نابود و هرزه و بی معنی . (جهانگیری ). نابودو ضایع و فانی و بی فایده و بیهوده و هرزه و ناچیز وبی ثمر و بی حاصل و بی سود. (ناظم الاطباء) : دنیا خود جست و ...
-
نتایج
لغتنامه دهخدا
نتایج . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ نتیجه . (از فرهنگ نظام ). رجوع به نتیجه شود. || سرانجام ها. ماحصل ها. (ناظم الاطباء). عواقب : از نتایج عاقبت آن [ محنت ] غافل بودی . (کلیله و دمنه ).باش تا صبح دولتت بدمدکاین هنوز از نتایج سحر است . انوری .|| زادگان . م...
-
دهلیزی
لغتنامه دهخدا
دهلیزی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دهلیز است . هر چیز منسوب و مربوط به دهلیز. || دربان خانه را گویند. (لغت محلی شوشتر). || حرفهای بازاری . (یادداشت مؤلف ). کنایه از سخنانی که از اندرون خانه خبری دهند و از بیرون خانه خبری گویند و بتراشند. (ناظم الاطب...
-
محصل
لغتنامه دهخدا
محصل . [ م ُ ح َص ْ ص َ ] (ع ص ) به دست آمده . حاصل کرده . به دست کرده . حاصل کرده شده . (غیاث ) (یادداشت مرحوم دهخدا). گرد کرده شده . حاصل شده . یافته شده . فراهم کرده شده . (ناظم الاطباء) : هیچ علمی بی آلات و ادوات محصل نگردد. (سندبادنامه ص 62).- م...