کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماثم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مآثم
لغتنامه دهخدا
مآثم . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) گناهها. ج ِ مَأثَم که مصدر میمی است به معنی اِثْم (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مأثم و مَاثَمَة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر از راه مطالبات برخیزند هم ایشان به درجه ٔ مثوبت عفو در رسند و هم ذمت من از قید مآثم آزاد گردد. (م...
-
مأثم
لغتنامه دهخدا
مأثم . [ م َءْ ث َ] (ع اِ) پاداش بزه . (منتهی الارب ). پاداش بزه و گناه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گناه . (ازاقرب الموارد). اثم . گناه . جناح . ذنب . جرم . عصیان . معصیت . بزه . ناشایست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (مص ) گناه کردن . (منتهی...
-
جوز ماثم
لغتنامه دهخدا
جوز ماثم . [ ج َ / جُو زِ ث ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جوز ماثل شود.
-
واژههای همآوا
-
مآثم
لغتنامه دهخدا
مآثم . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) گناهها. ج ِ مَأثَم که مصدر میمی است به معنی اِثْم (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مأثم و مَاثَمَة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر از راه مطالبات برخیزند هم ایشان به درجه ٔ مثوبت عفو در رسند و هم ذمت من از قید مآثم آزاد گردد. (م...
-
معسم
لغتنامه دهخدا
معسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) جای آز. (منتهی الارب ). جای آز وطمع. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معصم
لغتنامه دهخدا
معصم . [ م ِ ص َ ] (ع اِ) جای یاره از دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای یاره وسوار از دست و بند دست . (ناظم الاطباء). جای دست برنجن یعنی ساعد. (غیاث ). جایی از بازو و یا دست که دستبند را بندند. ج ، معاصم . (از اقرب الموارد). جای دستبند از دست . مچ...
-
جستوجو در متن
-
گوزکنا
لغتنامه دهخدا
گوزکنا. [ ک ُ ] (اِ) یعنی جوز زمین ، چه کنا به معنی زمین هم آمده است ، و آن چیزی است که به هندی داتوره و عوام تاتوله و به عربی جوز ماثل و جوز ماثم و جوز ماثار و جوز مائل و جوز مقاتل و جوززب گویند. (برهان ).
-
بزه کاری
لغتنامه دهخدا
بزه کاری . [ ب َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عصیان . گناهکاری . (یادداشت بخط دهخدا). ج ،بزه کاریها، بمعنی مآثم . (تاریخ بیهقی ) : من بجرمی نکرده معذورم کز بزه کاری پدر دورم .نظامی .
-
مأثمة
لغتنامه دهخدا
مأثمة. [ م َءْ ث َ م َ ] (ع اِ) ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). || گناه . مأثم . (از اقرب الموارد). || آنچه انسان بدان وسیله گناه کند. (از اقرب الموارد). چیزی که سبب گناه شود. مایه ٔ گناه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
عصیان
لغتنامه دهخدا
عصیان . [ ع ِص ْ ] (ع اِمص ) نافرمانی و بیفرمانی کردن . خلاف طاعت . (منتهی الارب ). خلاف طاعت ، و ترک گفتن انقیاد و فرمانبرداری . (از اقرب الموارد). نافرمانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نافرمان بردار...
-
بزه
لغتنامه دهخدا
بزه . [ ب َ زَ / زِ ] (اِ)گناه و خطا باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ شعوری ). گناه . خطا. تقصیر. (ناظم الاطباء). در پهلوی بَچَک و در پازند بَژَه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). اثم . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). ...
-
پاداش
لغتنامه دهخدا
پاداش . (اِ) (از پهلوی پات دَهِشن ، مطلق جزا و مکافات . مرکب از دو جزء پات ، از اصل پئیتی + دَهِشن ) پاداشن . پاداشت . مطلق مکافات و جزا اعم از خیر و شر. مکافات است مطلقاًخواه جزا و مکافات نیکی باشد و خواه بدی . (برهان ). داشن . دین . مکافات . جزا. ع...
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ُ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (غیاث اللغات ). گناه . خزده . خطا.(ناظم الاطباء). ذنب . تعدی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد): ومنه «ما فی هذا جرم ». (اقرب الموارد). بزه . جناح . عصیان . اثم . مأثم ...