کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ماتم رسیده
لغتنامه دهخدا
ماتم رسیده . [ ت َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مصیبت رسیده . مصیبت زده . عزادار : شبی چون شب مارگزیدگان و حالتی چون ماتم رسیدگان . (سندبادنامه ص 183).
-
ماتم زا
لغتنامه دهخدا
ماتم زا. [ ت َ ] (نف مرکب ) ماتم زاینده . آنچه ماتم آرد. سوک بار. غم افزا. اندوه آور. اندوه بار.
-
ماتم زدگانه
لغتنامه دهخدا
ماتم زدگانه . [ ت َ زَ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) چون ماتمزدگان و عزاداران . همانند سوکواران : دادش خورش و لباس پوشیدماتم زدگانه برخروشید.نظامی .
-
ماتم سرا
لغتنامه دهخدا
ماتم سرا. [ ت َ س َ ] (اِ مرکب ) عزاخانه . مجلس فاتحه خوانی و تعزیه داری . (ناظم الاطباء). مصیبت سرا.ماتمکده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ماتم سرای گشت سپهر چهارمین روح الامین به تعزیت آفتاب شد. خاقانی .بجهت اقامت رسم ماتم در جوار ماتم سرای خاص او...
-
ماتم کنان
لغتنامه دهخدا
ماتم کنان . [ ت َ ک ُ ] (ق مرکب ) در حالت ماتمزدگی و زاری کنان . (ناظم الاطباء).
-
نخل ماتم بستن
لغتنامه دهخدا
نخل ماتم بستن . [ ن َ ل ِ ت َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تابوت را زینت دادن . تزیین تابوت : داغ حرمان آنقدر خواهم که در برگ امیدزآن گل خودرو توانم بست نخل ماتمی . کلیم (از آنندراج ).|| آراستن نخل عزا. آراستن نخل محرم . رجوع به نخل و نخل عزا و نخل تابوت شود...
-
واژههای همآوا
-
مآتم
لغتنامه دهخدا
مآتم . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأتَم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع مَاءْتَم شود.
-
معتم
لغتنامه دهخدا
معتم . [ م ُ ت َم م ] (ع ص ) آن که عمامه می بندد و عمامه بر سر گذاشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صاحب عمامه . مُعَمَّم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اعتمام شود.
-
جستوجو در متن
-
سوگدار
لغتنامه دهخدا
سوگدار. (نف مرکب ) کسی که ماتم داشته باشد. (آنندراج ). مصیبت زده و لباس ماتم پوشیده . (ناظم الاطباء).
-
مناحة
لغتنامه دهخدا
مناحة. [ م َ ح َ ] (ع اِ) جای ماتم زنان . (مهذب الاسماء). ماتمکده . (آنندراج ). ماتم سرای . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای نوحه و ماتم . (غیاث ). || ماتم کردن . (غیاث ) (آنندراج ). ماتم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): کنا فی مناحة فلان ؛ یعنی د...
-
سوگی
لغتنامه دهخدا
سوگی . (ص نسبی ) سوگوار که به معنی ماتم زده و اندوهگین باشد. (آنندراج ) (برهان ). سوگوار. مصیبت زده . ماتم زده . اندوهگین . (ناظم الاطباء).
-
سیه جامه
لغتنامه دهخدا
سیه جامه .[ ی َه ْ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) که جامه ٔ سیاه پوشیده است . ماتم دار. عزادار. جامه ٔ ماتم پوشیده : ماتم عمر رفته خواهم داشت زآن سیه جامه ام چو میغ از تو. خاقانی .این سیه جامه عروسان را در پرده ٔ چشم حالی ازاشک حلی های گهر بربندم .خاقانی .
-
سبزخانه
لغتنامه دهخدا
سبزخانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ماتم خانه . (آنندراج ).
-
جامه ٔ آسمانی
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ آسمانی . [ م َ / م ِ ی ِ س ْ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامه ٔ نیلگون که در ماتم پوشند. (آنندراج ). رخت کبود که در ماتم پوشند. (ناظم الاطباء).