کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماترک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماترک
لغتنامه دهخدا
ماترک . [ ت َ رَ ] (ع اِ مرکب ) برجای مانده . آنچه مرده بجای ماند. ترکه .مرده ریگ . میراث . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مرده ریگ و میراث و ماترک در ردیف خود شود.
-
واژههای همآوا
-
معترک
لغتنامه دهخدا
معترک . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) حربگاه . (مهذب الاسماء). جنگ گاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رزمگاه و میدان جنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معترک
لغتنامه دهخدا
معترک . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) انبوهی کننده در جنگ گاه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراک شود.
-
جستوجو در متن
-
میراثی دار
لغتنامه دهخدا
میراثی دار. (نف مرکب ) دارنده ٔ مال میراثی . میراثی دارنده . ماترک دارنده . دارنده ٔ ارث . (ناظم الاطباء).
-
مغدی
لغتنامه دهخدا
مغدی . [ م َ دا ] (ع اِ) جای آمد شد کردن در پگاه . (ناظم الاطباء). || فلان ماترک من ابیه مغدی و لامراحاً؛ یعنی فلان در همه چیز مشابه به پدر خود است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مراح
لغتنامه دهخدا
مراح . [ م َ ] (ع اِ) جای شب آمد و شدکردن . نقیض مغدی ، یقال : ماترک فلان من ابیه مغدی و لامراحاً؛ اذا اشبهه فی احواله کلها. (منتهی الارب ). آنجا که شبانگاه آنجا بازآیند. (مهذب الاسماء). جای راحت و آسایش . (غیاث اللغات ).اسم مکان است از راح ضد غدا. (...
-
مس زدن
لغتنامه دهخدا
مس زدن . [ م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طشت و سینی مسی گاه گرفتن ماه یا خورشید، چه گروهی از عوام را عقیدت این بود که گرفتن آفتاب یا ماه بر اثر آن است که اژدهایی قصد خوردن آنان می کند وبرای دفع آن باید ظرفی مسین را که ماترک یتیم باشد نواخت . و با همین ع...
-
علاق
لغتنامه دهخدا
علاق . [ ع َ ] (ع اِ) دوستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نظر و نگاه . (ناظم الاطباء). || علف و قوت و خورش روزگذار ستور: ما لنا من علاق ؛ أی من مرتع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ناشتاشکن . (اقرب الموارد). || ماترک الحالب ب...
-
ترکة
لغتنامه دهخدا
ترکة. [ ت َ رِ ک َ ] (ع اِ) میراث مرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه مال و متاع از مرده ماند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). میراث . (آنندراج )... و تِرکَة الشی ٔ المتروک و منه : ترکة المیت . (اقرب الموارد) (المنجد). آنچه را که آدمی در این جهان م...
-
عول
لغتنامه دهخدا
عول . [ ع َ ] (ع مص ) میل کردن از راستی و کژی نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : نور باید پاک از تقلید و عول تا شناسد مرد را بی فعل و قول . مولوی .|| چیره شدن بر کسی و گران گردیدن و بی آرام ساختن کسی را. (از من...
-
مردری
لغتنامه دهخدا
مردری . [ م ُ دَ ] (اِ مرکب ) مرده ریگ . میراث . ترکه . ماترک . رجوع به مرده ریگ شود : وز آن مردری تاج شاهنشهی ترا شد سر از جنگ جستن تهی . فردوسی .بپرهیز از این گنج آراسته وزین مردری تاج و این خواسته . فردوسی .گر آن مردری کاویانی درفش بیابی شود روز ا...
-
چاکرزن
لغتنامه دهخدا
چاکرزن . [ ک َ / ک ِ زَ ] (ص مرکب ) یکی از طبقات چهارگانه ٔ زنان در عهد ساسانیان که عنوان خدمتگاری داشتند و ظاهراً کنیزان زرخرید و زنان اسیر جزء این طبقه محسوب میشده اند. مؤلف کتاب «ایران در زمان ساسانیان » درباره ٔ حقوق قانونی این نوع زنان می نویسد...
-
کلاله
لغتنامه دهخدا
کلاله . [ ک َ ل َ ] (ع ص ، اِ)مردی که نه ولد باشد او را نه والد. (منتهی الارب ). آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه لاصق نباشد از نسب . (منتهی الارب ).آنکس که از راه نسب پیوستگی نداشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه نسب او ...