کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مابعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مابعد
لغتنامه دهخدا
مابعد. [ ب َ ] (ع اِ مرکب ) پس از آن . سپس آن . (ناظم الاطباء). مقابل ماقبل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مابعدالطبیعة ؛ چیزی که سوای طبیعت است یعنی علم الهی . (آنندراج ) (غیاث ). علم اعلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نزد قدما یکی از شعب حکمت نظر...
-
جستوجو در متن
-
بینا
لغتنامه دهخدا
بینا. [ ب َ ] (ع اِ) همان بین است که به اشباع فتحه الف پیدا گردیده گویند و بینا نحن کذا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بینا و بینمااز حروف ابتداء است و نزد اصمعی مابعد بینما مجرور باشد به اضافت اگر بجای آن بین راست آید، و نزد غیر اصمعی مابع...
-
رومگان
لغتنامه دهخدا
رومگان . [ م َ ] (اِخ ) همان شهر ویران مداین است که اعراب رومیة می خوانده اند و آن از بناهای خسرو اول است . (از ایران در زمان ساسانیان ص 409). و رجوع به رومیة و مأخذ بالا ص 409 و مابعد و ص 448 شود.
-
اجرام اثیریه
لغتنامه دهخدا
اجرام اثیریه . [ اَ م ِ اَ ری ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارتست از اجسام فلکیه با آنچه در اوست و من حیث المجموع بعالم بالا تعبیر کنند چنانکه عبدالعلی بیرجندی در پاره ای از تصانیف خود ذکر کرده . و جرم ستاره ، نور و روشنائی آن باشد در فلک ، چنا...
-
بله
لغتنامه دهخدا
بله . [ ب َ هََ ] (ع اسم فعل ) اسم فعل است به معنی دَع یعنی بمان ، و مابعد آن منصوب آید بر مفعولیت چنانکه گوئی : بله عمرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دست بدار. بگذار. (دهار). ترک کن . فروگذار. || مصدر است به معنی ترک کردن . و اسم مابعد آن مجرو...
-
هیت
لغتنامه دهخدا
هیت . [ هََ ت َ / هََ ت ِ / هََ ت ُ / هی ت َ ] (ع اِ فعل ) هیت لک ؛ بیار. (منتهی الارب ). و گاهی اول آن مکسور گردد به معنی هَلُم َّ لک و تعال . واحد و جمع و مؤنث در آن یکسانند و ضمیر مابعد آن صرف شود، گویند: هیت لک ، هیت لکما، هیت لکم . (اقرب الموار...
-
جسم لطیف
لغتنامه دهخدا
جسم لطیف . [ ج ِ م ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن جسمی است که حاجب از ابصار ماوراء نباشد و یا آن است که مانع از نفوذ نور در آن وصول به مابعد آن نباشد مانند افلاک و دیگر اجرام سماوی . (از فرهنگ علوم عقلی سجادی از شرح حکمت اشراق ).
-
طرفان
لغتنامه دهخدا
طرفان . [ طَ رَ ] (ع اِ) یکی از القاب بیست ودوگانه ٔ زحاف اشعار عرب که در اشعار عجم مستعمل است . و اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و مابعد، آن را طرفان خوانند. (المعجم چ تهران ص 35 و 47).
-
خدیجی
لغتنامه دهخدا
خدیجی . [ خ َ ] (اِخ ) حبیب بن ساق بن عتبه بن عمروبن خدیج از جمله کسانی است که واقعه ٔ بدر و مابعد آنرا دید. اوجد حبیب بن عبدالرحمن است . در بین انصار خَدیج وجود ندارد آنکه یافت میشود خُدَیج است . (از انساب سمعانی ).
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عمروبن ثعلبه ٔ انصاری بدری ، مکنی به ابومسعود. صحابی و از قبیله ٔخزرج بود. وی در غزوه ٔ عقبه و احد و مابعد آنها شرکت داشت . عقبة در کوفه سکنی گزید و از یاران علی (ع ) بوده است و مدتی ولایت کوفه را بعهده داشت و به سال 40 ه...
-
دگردیسی
لغتنامه دهخدا
دگردیسی . [ دِ گ َ ] (حامص مرکب ) دگرگونی . حالت و کیفیت دگردیس . تغییر شکل دادن جانوران . این لغت در فرهنگستان بجای کلمه ٔ متامرفز پذیرفته شده است . || (اصطلاح جانورشناسی ) تغییر مشهود و کمابیش ناگهانی در شکل یا ساختمان (و نیز معمولاً در عادات و خور...
-
سافرطیس
لغتنامه دهخدا
سافرطیس . [ ] (اِخ ) برادرزاده و شاگرد ارسطاطالیس بود و بعد از فوت استاد بر کرسی او نشست و زبان حکمت به افاده میگشود. کتاب «آثار العلویه » و کتاب «مابعد الطبیعة» در سلک مصنفاتش انتظام دارند. از سخنان اوست که گوید: «بر سلطان ظالم و بر مالداری که از حس...
-
سبریشوع
لغتنامه دهخدا
سبریشوع . [ س َ ] (اِخ ) سبهریشوع . اصلاً چوپان بود ولی در زجر کردن تعصبی فوق العاده داشت و در سال 596م . بزمان خسرو دوم (پادشاه ساسانی ) بمقام جاثلیقی رسید و بجای یشوع یبه بمقام جاثلیقی (کاتولیکی ) نصب گردید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان تألیف کر...
-
ماورا
لغتنامه دهخدا
ماورا. [ وَ ] (ع اِ مرکب ) درپس و درعقب و ازپی و درپی . (ناظم الاطباء). آنچه پس از چیزی باشد. (از آنندراج ). آنچه در پس چیزی قرار دارد. مابعد. عقب . پشت سر. || آن روی و آن طرف . (ناظم الاطباء). || به معنی ماسوا نیز آمده . (آنندراج ). || برتر. بالاتر....