کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مآکل
لغتنامه دهخدا
مآکل . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأکَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ مأکل که مصدر میمی است به معنی خوردن و اطلاق این بر مأکول بطریق مجاز است از قبیل اطلاق مصدر بر مفعول چنانکه خلق به معنی مخلوق . (غیاث ). چیزهای خوردنی و خوردنیها. (ناظم الاطب...
-
مأکل
لغتنامه دهخدا
مأکل . [ م َءْ ک َ ] (ع اِ) طعام و خوردنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، مآکل . (ناظم الاطباء). || کسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مکسب . (ذیل اقرب الموارد). || خوردنگاه . خوردن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مأکل
لغتنامه دهخدا
مأکل . [ م َءْ ک َ ] (ع مص ) خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اکل . رجوع به اکل شود. || معدوم ساختن و منه الحدیث : الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب . (منتهی الارب ). فانی و نابود کردن . (از اقرب ...
-
واژههای همآوا
-
مآکل
لغتنامه دهخدا
مآکل . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ مَأکَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ مأکل که مصدر میمی است به معنی خوردن و اطلاق این بر مأکول بطریق مجاز است از قبیل اطلاق مصدر بر مفعول چنانکه خلق به معنی مخلوق . (غیاث ). چیزهای خوردنی و خوردنیها. (ناظم الاطب...
-
معکل
لغتنامه دهخدا
معکل . [ م َ ک َ ] (ع اِ)جایی که در آن کسی را نگاه می دارند. (ناظم الاطباء).جایی که کسی را در آن حبس کنند یا بر زمین زنند. (از اقرب الموارد). محبس . توقیفگاه . (از محیط المحیط). || گرفتگی و ضبط و حبس . (ناظم الاطباء).
-
معکل
لغتنامه دهخدا
معکل . [ م ِ ک َ ] (ع اِ) سوزن و آلت دوختن که شبانان با خود دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). سوزن چوپان که از درخت گیرد. ج ، معاکل . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || عصای شبان که بدان برگ می افشاند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خوردنگاه
لغتنامه دهخدا
خوردنگاه . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (اِ مرکب ) جای خوردن . مأکل . خوردنگه . (یادداشت مؤلف ).
-
مناکح
لغتنامه دهخدا
مناکح .[ م َ ک ِ ] (ع اِ) زنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || نکاح . عروسی . مباشرت با زنان : قوت شهوی ... مبداء جذب منافع و طلب ملاذ از مآکل و مشارب و مناکح و غیر آن بود. (اخلاق ناصری ). مآکل و مشارب و ملابس و مناکح ... نتیجه ٔ...
-
آکال
لغتنامه دهخدا
آکال . (ع اِ) مهتران قوم .- آکال الملوک ؛ مآکِل پادشاهان .- آکال جُند ؛ ارزاق لشکر.- ذووالاَّکال ؛ رؤسای قبائل جاهلیت که از غنیمت چهاریک (مِرْباع ) برگرفتندی .
-
مألوفات
لغتنامه دهخدا
مألوفات . [ م َءْ] (ع ص ، اِ) ج ِ مألوفة مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که در این ریاضت به امساک از مرغوبات و فطام از مألوفات طبع بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف دلخواه بر نبات و میوه خوردن اقتصا...
-
خوردنگه
لغتنامه دهخدا
خوردنگه . [ خوَرْ / خُرْ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) خوردنگاه . محل غذا. جای خوراک . مأکل . (یادداشت مؤلف ) : یکی عید گرانمایه جمال ماه ذی الحجةیکی نوروز فرخنده کمال ماه فروردین از این آراسته شد کعبه چون خوردنگه خسرووزآن افروخته شد دشت چون خوردنگه شیرین...
-
ریف
لغتنامه دهخدا
ریف . (ع اِ) زمین با کشت و علف . ج ، اَریاف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زمین آبادان . زمین با کشت و درخت . (دهار). مرغزار چریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || فراخی در مأکل و مشرب . || جای سبزه و آب و کشت . (منتهی الارب...
-
مشارب
لغتنامه دهخدا
مشارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَشرَبة و مَشرُبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ مَشرَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). ج ِ مِشرَبة. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث ) (آنندراج ) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنی...