کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مألوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مألوف
لغتنامه دهخدا
مألوف . [ م َءْ ] (ع ص ) آشنا. آموخته . انس گرفته و مأنوس و خو کرده شده . عادت کرده شده و معتاد. (ناظم الاطباء). الفت یافته . انس گرفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وقتی از اوقات به حوادث ضروری از مسکن مألوف دوری جستم . (مقامات حمیدی ).روی به ع...
-
واژههای همآوا
-
معلوف
لغتنامه دهخدا
معلوف . [ م َ ] (اِخ ) الاب لویس الیسوعی (1867-1946م .) از روحانیان مسیحی و از علمای عربیت است . در لبنان متولد شد و در بیروت و اروپا به کسب علم پرداخت و مدت سی سال روزنامه ٔ «البشیر» را اداره کرد. از تألیفات او کتاب «المنجد» در لغت عربی است . (از ا...
-
معلوف
لغتنامه دهخدا
معلوف . [ م َ ] (اِخ ) رجوع به ناصیف معلوف شود.
-
معلوف
لغتنامه دهخدا
معلوف . [ م َ ] (ع ص ) فربه . (ناظم الاطباء). رجوع به معلوفة شود.
-
جستوجو در متن
-
مألوفة
لغتنامه دهخدا
مألوفة. [ م َءْ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مألوف شود.
-
نامألوف
لغتنامه دهخدا
نامألوف . [ م َءْ ] (ص مرکب ) ناآشنا. که بدان انس گرفته نشده باشد. که مأنوس و مألوف نیست .
-
زانیج
لغتنامه دهخدا
زانیج . (اِ) وطن مألوف را گویند. (برهان قاطع). وطن را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). مسقطالرأس و مولد و وطن و شهر. (ناظم الاطباء).
-
زاورا شدن
لغتنامه دهخدا
زاورا شدن . [ وِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناچار ازترک جای مألوف گردیدن . رجوع به زاورا کردن ، شود.
-
زاورا کردن
لغتنامه دهخدا
زاورا کردن . [ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی دیگری را ناچار از ترک جای مألوف کردن : زنبورها ما را در باغ زاورا کردند. دیشب سگها ما را زاورا کردند.
-
خوگرشده
لغتنامه دهخدا
خوگرشده . [ گ َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مألوف . مأنوس . انیس . (یادداشت مؤلف ).
-
مألوفات
لغتنامه دهخدا
مألوفات . [ م َءْ] (ع ص ، اِ) ج ِ مألوفة مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که در این ریاضت به امساک از مرغوبات و فطام از مألوفات طبع بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف دلخواه بر نبات و میوه خوردن اقتصا...
-
خوثاء
لغتنامه دهخدا
خوثاء. [ خ َ ] (ع ص ) زن ممتلی . (منتهی الارب ). || زن مأنوس . زن مألوف . || زن فروهشته شکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عنایات
لغتنامه دهخدا
عنایات . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عنایت . عنایتها و لطفها و احسانها. (ناظم الاطباء) : امداد و عنایات از رسم مألوف نقصان نپذیرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 164).اینهمه گفتیم لیک اندر بسیچ بی عنایات خدا هیچیم هیچ . مولوی .رجوع به عنایت و عنایة شود.