کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مأجور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مأجور
لغتنامه دهخدا
مأجور. [ م َءْ ] (ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده . (غیاث ). اجر داده شده . (آنندراج ). پاداش داده شده . پاداش یافته . اجر گرفته . اجرت گرفته . مزد یافته . (یادداشت به خط مرحو...
-
واژههای همآوا
-
معجور
لغتنامه دهخدا
معجور. [ م َ ] (ع ص ) رجل معجور علیه ؛ آن که همه ٔ مال او را به خواست و سؤال از او گرفته باشند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نامأجور
لغتنامه دهخدا
نامأجور. [ م َءْ ] (ص مرکب )بی مزد و اجر. که به اجر و پاداش خود نرسیده است . بی اجر. مقابل مأجور، به معنی اجربرده و پاداش گرفته .
-
صایم الدهر
لغتنامه دهخدا
صایم الدهر. [ ی ِ مُدْ دَ ] (ع ص مرکب ) آنکه پیوسته روزه دارد : صایم الدهر از ضرورت لبس بر چنین طاعتی نه مأجور است . ؟رجوع به صائم الدهر شود.
-
سال نورد
لغتنامه دهخدا
سال نورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) درهم نوردنده ٔ سال . طی کننده سال . سال پیما : ویحک ای آسمان سال نوردکی رهیم از حریق این مأجور؟مسعودسعد (دیوان چ عبدالرسولی ص 269).
-
گنجور شدن
لغتنامه دهخدا
گنجور شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صاحب گنج شدن . متمول شدن . غنی گشتن : ای جاهل مفلس ار بکوشی گنجور شوی ز علم گنجورگر حکمت منت درخور آیدگنجور شدی و گشت ماجور.ناصرخسرو (دیوان ص 198).
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا.[ ق ُ ] (اِخ ) قُباء. قریه ای است که چاه معروف قُبا در آن واقع است و مسکن بنی عمروبن عوف انصاری میباشد.این ده در دو میلی شهر مدینه و در طرف چپ آن کس که بسوی مکه میرود قرار گرفته است . آثار بناهای بسیاری در آن بچشم میخورد و در آنجا مسجدی است معمور...
-
مثاب
لغتنامه دهخدا
مثاب . [ م ُ ] (ع ص ) جزا و پاداش و ثواب داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پاداش داده شده و مأجور و جزای نیک داده شده . (ناظم الاطباء). اجر یافته . پاداش یافته . به پاداش رسیده .- عنداﷲ مثاب شدن ؛ جزای نیک از خداوند عالم جل شأنه دریافت کردن . (ناظم ا...
-
مقضی
لغتنامه دهخدا
مقضی . [ م َ ضی ی ] (ع ص ) گزارده شده و تمام کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پرداخته و تمام کرده و انجام داده و مقرر کرده و فرموده و امر کرده . (ناظم الاطباء) : همیشه تا به جهان هست عالی و سافل به امر مقضی و حکم مقدر آتش و آب . مسعودسعد.ای مرا ممدوح و...
-
اختیارات
لغتنامه دهخدا
اختیارات . [اِ ] (ع اِ) (علم ...) مؤلف کشف الظنون آرد: فهو علم باحث عن احکام کل وقت و زمان من الخیر والشر و اوقات یجب الاحتراز فیها عن ابتداءالامور و اوقات یستحب فیها مباشرةالامور و اوقات یکون مباشرةالامور فیها بین بین ثم کل وقت له نسبة خاصة ببعض ال...
-
مزد
لغتنامه دهخدا
مزد. [ م ُ ] (اِ) اجرت کار کردن باشد اعم از کار دنیا و آخرت . (برهان ). چیزی که به جای زحمت کار کردن به کسی دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اجرت . (آنندراج ).اجرت کار. (از ناظم الاطباء). اجرتی که برای کار کسی داده شود. (فرهنگ نظام ). جِعال ، جُعل ...
-
اسامة
لغتنامه دهخدا
اسامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) ابن مرشدبن علی بن مقلدبن نصربن منقذ الکنانی و الکلبی الشیزری الملقب بمؤیدالدولةمجدالدین و المکنی بابی المظفر از اکابر بنی منقذ اصحاب قلعه ٔ شیزر و یکی از علماء و از شجعان آنجا. او را در فنون ادب تصانیف عدیده است و ابوالبرکات...