کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لی پودروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لی پودروس
لغتنامه دهخدا
لی پودروس . [ دُ ] (اِخ ) یکی از یاغیان یونانی به عصر اسکندر. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 1974 شود.
-
واژههای مشابه
-
لی لی
لغتنامه دهخدا
لی لی . (اِ) مترادف لالا.لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی .- لی لی به لالای کسی دادن یا گذاردن ؛ با او هماهنگی کردن یا به خواهشهای بی اساس او اهمیت دادن .
-
لی لی
لغتنامه دهخدا
لی لی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ) تعتاب . نام بازیی است . و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن . یک لنگه (در تداول مردم قزوین ). و رجوع به لی لی کردن شود.
-
لی لی زدن
لغتنامه دهخدا
لی لی زدن . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی . مشعشع بودن . درخشان بودن چنانکه ستاره به شب : ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان )؛ یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود.
-
لی لی کردن
لغتنامه دهخدا
لی لی کردن . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با یکپای جه جهان رفتن . حجل . یکپای برداشته جستن مردم . تعتاب . عتبان . با یکپای جهان جهان رفتن . برجستن در رفتن بیک پای . دویدن بر یک پای . جستن و فرو جستن در طی مسافتی .
-
لی لی بازی
لغتنامه دهخدا
لی لی بازی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی که یک پای از زمین برگیرند و با پای دیگربجهند گرفتن همبازی را. و رجوع به لی لی کردن شود.
-
کمشخانه لی
لغتنامه دهخدا
کمشخانه لی . [ ک ُ م ُ ن َ ] (اِخ ) یا کمشخانلی و یا کمشخانوی . شیخ احمدبن مصطفی ملقب به ضیاءالدین کمشخانه لی نقشبندی مجدودی خالدی ، به سال 1293 هَ . ق . در مصر بود. او راست : جامع الاصول ، رموزالاحادیث المشتمل علی انواع الاحادیث ، روح العارفین و رشا...
-
غاغالی لی
لغتنامه دهخدا
غاغالی لی . (اِ) شیرینی و امثال آن برای بچه . شیرینیها که کودکان را مشغول کند.
-
واگن لی
لغتنامه دهخدا
واگن لی . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن تختخواب دار. رجوع به واگون شود.
-
واگون لی
لغتنامه دهخدا
واگون لی . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) واگن لی . اطاقک قطار مسافربری که تختخواب دارد و مسافر راه آهن به راحتی در آن می خوابد.
-
هب لی
لغتنامه دهخدا
هب لی . [ هََ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) اشارت و تلمیح به دعای سلیمان (ع ) که گفت رب اغفر لی و هب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی ؛یعنی ای پروردگار ببخش مرا ملکی که سزاوار نیست و نزیبد هیچکس را از پس من . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
آخوندلی لی
لغتنامه دهخدا
آخوندلی لی . (اِخ ) رجوع به باغ آخوندلی لی شود.
-
آینه لی
لغتنامه دهخدا
آینه لی .[ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: آینه + «لی »ترکی ، به معنی دارا و دارنده ) قسمی تفنگ در قدیم .
-
تویجه لی
لغتنامه دهخدا
تویجه لی . [ ج َ ] (اِ) نامی است که در شفارود به داردوست دهند. تویج . عشقه .رجوع به داردوست شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).