کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیوه
لغتنامه دهخدا
لیوه . [ لی وَ / وِ ] (ص ) فریبنده و چالاک . (آنندراج ). فریبنده و چاپلوس . لوس . ننر. مردم مزاح دوست . (برهان ). خنک و بی مزه . || صاحب آنندراج گوید: احمق و نادان و هرزه گو و هرزه گرد : بیدرد و ناتلنگ و تلنگی و لیوه ایدآن درد کو که باخبر ازدرد ما شو...
-
واژههای مشابه
-
چرم لیوه
لغتنامه دهخدا
چرم لیوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در طالش ، چرم گیله را نامند. نامی که در طوالش به جل که نوعی درخت جنگلی است دهند. رجوع به چرم گیله و جل شود.
-
خاک لیوه
لغتنامه دهخدا
خاک لیوه . [ ک َ ل َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در خاک غلتیدن . مَراغه . (بلهجه ٔ قزوین ).
-
لیت و لیوه
لغتنامه دهخدا
لیت و لیوه . [ ت ُ لی وَ / وِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول مردم قزوین ، لوس . ننر.
-
خاکه لیوه کردن
لغتنامه دهخدا
خاکه لیوه کردن . [ ک َ / ک ِ ل َ وَ / وِ ک َ دَ] (مص مرکب ) مراغه کردن . رجوع به مراغه کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
لیوگی
لغتنامه دهخدا
لیوگی . [ لی وَ / وِ ] (حامص ) عمل مردم لیوه .
-
شیت
لغتنامه دهخدا
شیت . (ص ) بیمزه . تفه . بیخوا. ویر. بی نمک . شیل . بی طعم . (یادداشت مؤلف ). || که چاشنی از ترشی و شیرینی و غیره ندارد. (یادداشت مؤلف ).- شیت شدن ؛ بیمزگی با شیرینی زننده پیدا کردن .- شیت و لیوه ؛ از اتباع است بمعنی لوس و نُنُر.بی ملاحت و بی نمک د...
-
کرزالغار
لغتنامه دهخدا
کرزالغار. [ ک َ رَ زُل ْ ] (ع اِ مرکب ) غار گیلاس . جل . جله . جلی . چرم لیوه . چرم گیله . (لغت نامه ذیل جل ). این کلمه ترجمه است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جل و مترادفات آن و دزی ج 2 ص 155 شود.
-
چرم گیله
لغتنامه دهخدا
چرم گیله . [ چ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) قسمی درخت جنگلی از تیره ٔ درختان گیلاس ، گوجه و آلبالو، از نوع «پرونوس » و از گونه ٔ «لوروسراسوس » که در آستارا بدین نام خوانده میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 240). جل ، در لهجه ٔ نور و مازندران . جلی ، ...
-
جل
لغتنامه دهخدا
جل . [ ج َ ] (اِ) مرغکی است خوش آواز. (غیاث اللغات ). نام پرنده ای است بقدر گنجشک و مانند بلبل خوش آواز است و این لغت هندی است و در فارسی نیز آمده .(آنندراج ) (انجمن آراء ناصری ) (برهان ) : خوش بود دائره ٔ دامن صحرا که در آن پرزنان همچو جلاجل بفغان آ...
-
بی مزه
لغتنامه دهخدا
بی مزه . [ م َ زَ / زِ / م َزْ زَ / زِ ] (ص مرکب ) دارای طعم نامطبوع . بدطعم . بی طعم . ناگوارد. (ناظم الاطباء). نامطبوع . (یادداشت مؤلف ). کریه . ناخوش آیند. نفرت آور. بی طعم : ورا ازتن خویش باشد بزه بزه کی گزیند کسی بی مزه . فردوسی .عالم جسمی اگر ...