کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیلی و مجنون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لیلی کوه
لغتنامه دهخدا
لیلی کوه . [ ل َ لا ] (اِخ ) نام موضعی در حوالی لاهیجان . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 17).
-
ابن لیلی مزنی
لغتنامه دهخدا
ابن لیلی مزنی . [ اِ ن ُ ل َ لا ؟ ] (اِخ ) صحابی است .
-
دیزج لیلی خوانی
لغتنامه دهخدا
دیزج لیلی خوانی . [ زَ ل ِ ی ْ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 740 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
قاضی ابن ابی لیلی
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن ابی لیلی . [ اِ ن ُ اَ ل َ لا ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن بن یسار. رجوع به ابن ابی لیلی محمدبن عبدالرحمن شود.
-
جستوجو در متن
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (اِخ ) عاشق لیلی بود. (غیاث ). قیس که عاشق لیلی بود. (آنندراج ). لقب قیس بن ملوح است که از بنی جعده بود. از شدت عشق لیلی دیوانه شد و بدان جهت مجنونش خواندند. (از انساب سمعانی ) : لیلی صفتان ز حال ما بی خبرندمجنون داند که حال مجنون چون...
-
چارفرس
لغتنامه دهخدا
چارفرس . [ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) چارعنصر. (حاشیه ٔ لیلی و مجنون چ وحید) : آنگه شود این گره گشاده کز چارفرس شوی پیاده .نظامی (لیلی و مجنون ).
-
قیس و لبنی
لغتنامه دهخدا
قیس و لبنی . [ ق َ س ُ ل ُ نا ] (اِخ ) عاشق و معشوق عربی . (امثال و حکم دهخدا). رجوع به قیس بنی عامر و لیلی و مجنون شود.
-
چاردست
لغتنامه دهخدا
چاردست . [ دَ ] (اِمرکب ) کنایه است از چارعنصر. چارآخشیج : این هفت قواره ٔ شش انگشت یکدیده ٔ چاردست و نه پشت .نظامی (لیلی و مجنون ).
-
خویشتن سوز
لغتنامه دهخدا
خویشتن سوز. [ خوی / خی ت َ ] (نف مرکب ) خودسوزنده . آنکه خود را سوزاند. سوزنده ٔ خویشتن : لیلی نه که صبح گیتی افروزمجنون نه که شمع خویشتن سوز. نظامی (لیلی و مجنون ص 68).میریخت سرشگ دیده تاروزماننده ٔ شمع خویشتن سوز. نظامی .که من خود چون چراغم خویشتن ...
-
چاربیخی
لغتنامه دهخدا
چاربیخی . (ص نسبی ) چاراصلی . چارریشه ای . کنایه از ریشه ٔمحکم و استوار. || چارعنصری : کاین هفت خدنگ چاربیخی وین نه سپر هزارمیخی .نظامی (لیلی و مجنون ).
-
صورت نشین
لغتنامه دهخدا
صورت نشین . [ رَ ن ِ ] (نف مرکب ) مصور. مجسم : عشق را در عالَم اجسام مجنون نام کردحسن را صورت نشین کرده ست و لیلی ساخته .واله هروی (از آنندراج ).
-
هفت فرس
لغتنامه دهخدا
هفت فرس . [ هََ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) هفت فلک : دوران که فرس نهاده ٔ توست با هفت فرس پیاده ٔ توست .نظامی (لیلی و مجنون ص 10).
-
چارمیخی
لغتنامه دهخدا
چارمیخی . (ص نسبی ) چهارمیخی . استوار. محکم : زین پوده درخت چاربیخی می بُرّم عرق چارمیخی .نظامی (لیلی و مجنون ص 230).
-
بی نقل
لغتنامه دهخدا
بی نقل . [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقل ) بی انتقال . ثابت . دایم و همیشه . (از حاشیه ٔ لیلی و مجنون چ وحید ص 31). پابرجا : اورنگ نشین ملک بی نقل فرمانده بی نقیصه چون عقل .نظامی .