کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیف درخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لیف خز
لغتنامه دهخدا
لیف خز. [ ف ِ خ َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرز پوست خز : همان گرده ٔ نرم چون لیف خزکز او پخته شد گرده ٔ گرده پز.نظامی .
-
لیف زدن
لغتنامه دهخدا
لیف زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با لیف و صابون خود را شستن . لیف و صابون زدن . با لیف شوخ ستردن از تن در حمام و توسعاً با کیسه ٔ از چلوار و صابون تمام تن را در حمام شستن . شستن تن به حمام با لیف و صابون . سبک شستن خود در حمام .
-
لیف ساختن
لغتنامه دهخدا
لیف ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تلییف .
-
لیف البحر
لغتنامه دهخدا
لیف البحر. [ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به اُکرالبحر شود. بیخی است شبیه به سعد و بزرگتر از آن و ظاهر و باطن او سیاه و برگش شبیه به برگ سریش و ریشهای او باریک و بهم پیچیده و مدور و سیاه و کوچک و به قدر گردکان و بزرگ به قدر نارنج و با خشونت گویا پشم...
-
لیف الکرم
لغتنامه دهخدا
لیف الکرم . [ فُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) عسالیجه الطریة. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
لیف دان
لغتنامه دهخدا
لیف دان . (اِ مرکب ) دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف را نیز گفته اند. (آنندراج ).لیفه دان . و رجوع به لیقه ، لیفه دان و لیقه دان شود.
-
لیف ساز
لغتنامه دهخدا
لیف ساز. (نف مرکب ) آنکه لیف سازد.
-
لیف سازی
لغتنامه دهخدا
لیف سازی . (حامص مرکب ) عمل لیف ساز.
-
لیف شاگرد
لغتنامه دهخدا
لیف شاگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در یازده هزارگزی شمال فومن ، کنار راه فرعی جمعه بازار به هنده خاله . جلگه ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دارای 1046 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قلعه رودخان . محصول آنجا برنج ، ت...
-
لیف گیر
لغتنامه دهخدا
لیف گیر. (نف مرکب ) که لیف گیرد چون ماشین لیف گیری برای استخراج لیف های موز و مانند آن .
-
لیف گیری
لغتنامه دهخدا
لیف گیری . (حامص مرکب ) عمل لیف گیر. || استخراج لیف موز و جز آن .
-
لیف ناک
لغتنامه دهخدا
لیف ناک . (ص مرکب ) دارای لیف . رجوع به لیف شود: حنظل ؛ نر و ماده باشد و ماده نرم و سپید و بی لیف بود و نر لیف ناک باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
لیف و صابون
لغتنامه دهخدا
لیف و صابون . [ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجازاً اختلاط نانواخت : ربط اغیار و ناصحان فرخ همچو تألیف لیف و صابون است .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
لاف و لیف
لغتنامه دهخدا
لاف و لیف . [ ف ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دعوی و سخن زیاده از حد.