کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیفه دان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیفه دان
لغتنامه دهخدا
لیفه دان . [ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف شنجرف را نیز گفته اند. (برهان ). لیف دان . و ظاهراً کلمه مصحف لیقه دان است .
-
واژههای مشابه
-
لیفة
لغتنامه دهخدا
لیفة. [ ف َ ] (ع اِ) یکی لیف . پاره ای از پوست درخت خرما و آن اخص است از لیف . (منتهی الارب ). || انطاکی گوید: گیاهی است سرخ و خاردار و به شکل خیار کوچکی و نائب مناب قثاءالحمار در افعال و در نواحی مصر کثیرالوجود و زیاده از یک درهم قتال است .
-
جستوجو در متن
-
لیف دان
لغتنامه دهخدا
لیف دان . (اِ مرکب ) دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف را نیز گفته اند. (آنندراج ).لیفه دان . و رجوع به لیقه ، لیفه دان و لیقه دان شود.
-
لقب
لغتنامه دهخدا
لقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...