کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیس پس لیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سور
لغتنامه دهخدا
سور. (اِ) اوستا «سوئیریا» (صبحگاهی ، روزانه )، پهلوی «سور» (چاشت صبح ، طعام )، بلوچی عاریتی و دخیلی «سیر» (عروسی ، نامزدی )، شغنی «سور» (ضیافت جشن عروسی ). در لهجه ٔ زردشتیان ایران «سور» به معنی عروسی «مجله ٔ پشوتن سال اول شماره ٔ 5 ص 16 ح 11». (از ح...
-
تقاعس
لغتنامه دهخدا
تقاعس . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) باز پس شدن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باز پس شدن از کاری و اقدام نکردن به آن . (از اقرب الموارد). || دیری کردن . || سپس ماندن .خویشتن را کشیدن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن محمدخان قره باغی . از علمای کلام و از مردم ده قره باغ همدان و به قره باغی معروف بود. از آثار اوست : 1- تفسیر قول اﷲ، لیس کمثله شی ٔ. 2- رساله ای در کلام . 3- رساله ای در اثبات واجب . 4- حاشیه بر شرح العقاید العضدیة. وی پس از...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عطیه . وی از شیعیان علوی است و مروان بن ابی حفصه را که از شعرا و شیعه ٔ عباسی است بکشت . ابوالفرج گوید: چون مروان بن أبی حفصه این شعر بگفت :انی یکون و لیس ذاک بکائن لبنی البنات وراثة الأعمام و صالح بن عطیه آن را بشنید، با ...
-
حصر قضایا
لغتنامه دهخدا
حصر قضایا. [ ح َ رِ ق َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مقابل اهمال آن . موضوع قضیه ٔ حملی یا جزوی شخصی بود، یعنی قابل وقوع شرکت نبود یا بود. و بر تقدیر اول ، قضیه را مخصوصه و شخصیه خوانند و آن یا موجبه بود، مانند: زید کاتب است . یا سالبه بو...
-
زامل
لغتنامه دهخدا
زامل . [ م ِ ](اِخ ) ابن عفیر طائی از شعرای عصر جاهلی عرب و معاصر حارث اصغر از ملوک غسانی شام بوده است و پدرش که بر طبق گفته ٔ برخی عقیل نام داشته و همچنین مادرش از قبیله ٔ کلب [ از قبائل قریش ] بوده اند. پس از حوادثی که در حجاز در زندگی زامل رخ داد ...
-
امامة
لغتنامه دهخدا
امامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) (ربذیه ) از زنان شاعر عرب و معاصر پیغمبر اکرم (ص ) بوده است . صاحب الاصابة از زیادات سیرة ابن هشام دو بیت زیر را از او نقل کرده که در قضیه ٔ قتل ابوعفک سروده بوده است . و ابوعفک (مذکور در شعر) منافقی بود که پس از اظهار نفاق ب...
-
حماد
لغتنامه دهخدا
حماد. [ ح َم ْ ما ] (اِخ )ابن سلمةبن دینار. یکی از ابدال بوده است و چون از علائم ابدال یکی فرزند نیاوردن است . او هفتاد زن کرد و از هیچیک فرزندی نیاورد. یاقوت گوید: وی در حدیث وعربیت و فقه شیخ مردم بصره بود. از او یونس بن حبیب نحوی گرفت و از وی پرسید...
-
استفتاء
لغتنامه دهخدا
استفتاء. [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) طلب فتوی کردن . فتوی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فتوی پرسیدن . جواب فتوی خواستن . (منتهی الارب ): در این باب از اعیان علما و مشاهیر حکما استفتاء رفت همه بر آن منکر شدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 352).پس پیمبر ...
-
تعقیب
لغتنامه دهخدا
تعقیب . [ ت َ ] (ع مص ) زرد شدن میوه ٔ عرفج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از پی درداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). از پس کسی درآمدن و در پس کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دنبال کردن . (از اقرب الموار...
-
عش
لغتنامه دهخدا
عش .[ ع ُش ش ] (ع اِ) آشیانه ٔ مرغ از هیمه و حطب که بر شاخ درخت باشد، و اگر در دیوار یا عمارت و یا در کوه باشد آن را وکر و وَکن گویند، و اگر آشیانه ٔ او در زمین باشد اُدحی ّ و اُفحوص نامیده میشود. ج ، عِشَشة، عِشاش ، أعشاش . (از منتهی الارب ) (از اق...
-
قوتائیس
لغتنامه دهخدا
قوتائیس . (اِخ ) یکی از شهرستانهای گرجستان است که بر نهر «ریون » واقع است و یکی از ایستگاههای راه آهن میباشد، و بوسیله ٔ جاده های شوسه با شهرستانهای باطوم ، سوخوم و تبی لیس یا تفلیس و همچنین بواسطه ٔ جاده ٔ نظامی عوسه تین با قفقاز شمالی مربوط میگردد....
-
ظهار
لغتنامه دهخدا
ظهار. [ ظِ ] (ع مص ) تظهیر. مظاهره . تَظَهر. با زن خود صیغه ٔ بیزاری زیرین گفتن : انت ِ عَلَی َّ کظَهْرِ اُمّی ؛ یعنی چنانکه مادر بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی . و در این حال زن بدو حرام شود و تا کفاره ندهد حلال نگردد. ظهار در جاهلیت موجب تحر...
-
ظلمت
لغتنامه دهخدا
ظلمت . [ ظُ م َ ] (ع اِ) ظُلمة. تاریکی . ظلماء. دجی . تیرگی . مقابل روشنا و روشنائی : شبی دیرند ظلمت را مهیاچو نابینا در او، دو چشم بینا. رودکی .کجا نور و ظلمت بدو اندر است ز هر گوهری گوهرش برتر است . فردوسی .از ظلمت قلعتی بدان تاری ... روشن گردانید....
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم ، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او ابوعمر است یاقوت گوید: حمیدی ذکر او آورده و گوید او در جمادی الاولی بسال 348 هَ . ق . درگذشت...