کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیا
لغتنامه دهخدا
لیا. [ ل ِ ] (ع اِ) لیاء. لیّاء. زمین دور از آب . (منتهی الارب ).
-
لیا
لغتنامه دهخدا
لیا. [ ل ِی ْ یا ] (اِخ ) نام یکی از دو دختر شعیب ، زن یعقوب . نام دختر مهتر لیان که یعقوب او را تزویج کرد و یعقوب را شش فرزند از بطن وی در وجود آمد: روبیل ، شمعون ، لاوی ، یهودا، زبالون (زابلون ، قاموس الاعلام ترکی )، یشجر یا بشناجر (اساحر، قاموس ال...
-
واژههای مشابه
-
هارماته لیا
لغتنامه دهخدا
هارماته لیا. [ ت ِ ] (اِخ ) نام شهر برهمن ها. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1845).
-
ماسی لیا
لغتنامه دهخدا
ماسی لیا. (اِخ ) همان بندر جنوبی فرانسه است که امروز آن را مارسی می خوانند. این بندر را جمعی از مهاجرین فوسه آ در حدود 600 سال پیش از میلاد بنا نهادند و پس از چندی چنان ترقی کرد که رقیب کارتاژ گردید. (اعلام تمدن قدیم فوستل دو کولانژ، ترجمه ٔ نصراﷲ فل...
-
واژههای همآوا
-
لیع
لغتنامه دهخدا
لیع. (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
لیع
لغتنامه دهخدا
لیع. [ ل َ ] (ع مص ) بددل شدن . (تاج المصادر). ترسیدن . (منتخب اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
هلیان
لغتنامه دهخدا
هلیان . [ هَِ ل ْ لیا ] (ع اِ) دوری . || علم است دوری را. (منتهی الارب ).
-
تجلیات
لغتنامه دهخدا
تجلیات . [ت َ ج َل ْ لیا ] (ع اِ) ج ِ تجلی . رجوع به تجلی شود.
-
لیاء
لغتنامه دهخدا
لیاء. [ ل َی ْ یا ](ع اِ) لیا. لیاء. زمین دور از آب . (منتهی الارب ).
-
روبیل
لغتنامه دهخدا
روبیل . (اِخ ) یا روبین . نام پسر بزرگ یعقوب است از «لیا» دختر بزرگتر لیان که خال یعقوب بود. در مجمل التواریخ و القصص آمده : روبیل و شمعون و یهودا و لاوی و ریالون و لسحر از لیا زادند - انتهی . و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 (فهرست ) و «روبین » شود.
-
طرفلیان
لغتنامه دهخدا
طرفلیان . [ طِ ف ِل ْ لیا ] (اِخ ) قومی بودند که از آشور فرستاده شدند تا سامره را متأهل سازند (عزرا 4:9). (قاموس کتاب مقدس ).
-
پرتیس
لغتنامه دهخدا
پرتیس . [ رُ ] (اِخ ) یکی از اهالی (فوسه آ) که شهر ماسی لیا (مارسی ) را در حدود ششصد قبل از میلاد بنا نهاد. (ترجمه ٔ تمدن قدیم ).