کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لگزی
لغتنامه دهخدا
لگزی . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در سی هزارگزی خاور سقز و شش هزارگزی قلعه ٔ کهنه . کوهستانی ، سردسیر و دارای 350 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنجا غلات ، توتون و لبنیات . شغل اهالی زراعت و ...
-
لگزی
لغتنامه دهخدا
لگزی . [ ل َ ] (اِخ ) نام برادر امیر نوروز و از ارکان دولت باید و بعهد غازان خان . ویرا در هفتم جمادی الاَّخر در میدان مایدشت به قتل آوردند. رجوع به تاریخ غازانخان ص 73، 109، 111، و 141 شود.
-
لگزی
لغتنامه دهخدا
لگزی . [ ل َ ] (اِخ ) نام قومی در قفقاز. لزگی . || نام کوهی مسکن قوم لگزی . طرف غربش که به جبال گرجستان پیوسته است (غرب جبال البرز) کوه لگزی خوانند. (نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه ص 191). و بر شمال دشت خزر و بر غرب الان کوه و کوه لگزی و ارّان و بر جنوب جی...
-
واژههای مشابه
-
ده شیخ لگزی
لغتنامه دهخدا
ده شیخ لگزی . [ دِه ْ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 2هزارگزی خاوری نیشابور. دارای 248 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
جانی
لغتنامه دهخدا
جانی . (اِخ ) مؤلف آتشکده ٔ آذر درباره ٔ وی چنین آرد: علی قلیخان لگزی در تذکره ٔ خود این شعر را به اسم او نوشته است :اگر بیار من از من کسی دعا برسانددعا کنم که خدایش بمدعا برساند.(از تذکره ٔ آتشکده ٔ آذر ص 11).
-
لگزستان
لغتنامه دهخدا
لگزستان . [ ل َ زِ ](اِخ ) نام ولایتی در حوالی دربند شروان واقع در قفقاز امروزی محل ّ توقف طایفه ٔ لزگی یا لگزی ها : بعد از فراغت از کار آذربایجان و اران به دربند شروان رفتند (مغول ) و بلاد آن را گرفته و جز قلعه ای که پناهگاه امیر آن حدود بود محلی سا...
-
خاکی
لغتنامه دهخدا
خاکی . (اِخ ) میرزا علی قلیخان لگزی از شعرای متأخر ایران و ازرجال شاه طهماسب صفوی بوده است . این بیت او راست :غم که پیر عقل تدبیرش بمردن می کندمی فروشش چاره در یک آب خوردن می کند.(از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2013).
-
موز
لغتنامه دهخدا
موز. (اِخ ) نام کوهی در مازندران است و آن را ماز نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کوه البرز کوه عظیم است و کوههای فراوان پیوسته چنانکه از ترکستان تا حجاز کمابیش هزار فرسنگ طول دارد. طرف غربش که به جبال گرجستان پیوسته است کوه لگزی خوانند و چون...
-
لبنان
لغتنامه دهخدا
لبنان . [ ل ُ ] (اِخ ) (جبل ... یا کوه ...) نام کوهستان سوریه که به داشتن درختان سدر عالی مشهور است و بموازات دریا بطول 130 هزار گز کشیده شده و مرتفعترین قله ٔ آن سه هزار گز بلندی دارد. یاقوت گوید: نام کوهی که از عرج که میان مکه و مدینه است تا به شام...