کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگد انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لگد انداختن
لغتنامه دهخدا
لگد انداختن . [ ل َ گ َ اَ ت َ ] (مص مرکب )لگد افکندن . لگد زدن . جفتک انداختن چنانکه اسب و خرو جز آن . || امتناع ورزیدن . تن درندادن به عملی یا معامله ای و امثال آن . نپذیرفتن امری را.
-
واژههای مشابه
-
لگد پرانیدن
لغتنامه دهخدا
لگد پرانیدن . [ ل َ گ َ پ َ دَ] (مص مرکب ) لگد پراندن . رجوع به لگد پراندن شود.
-
لگد خوردن
لغتنامه دهخدا
لگد خوردن . [ ل َ گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب خوردن . (آنندراج ). پاسپر شدن : هرچه را دید زیر گام کشیدشب لگد خورد و مه لگام کشید. نظامی .زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن که ساکن است نه مانند آسمان دوار. سعدی .پس از عزم آهو گرفتن به پی ...
-
لگد کردن
لغتنامه دهخدا
لگد کردن . [ ل َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی سپر کردن . پایکوب کردن .
-
لگد بر ابر زدن
لغتنامه دهخدا
لگد بر ابر زدن . [ ل َ گ َ ب َ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از داعیه ٔ رفعت کردن و مردم را به چشم کم دیدن . (آنندراج ).
-
لگد در کار زدن
لغتنامه دهخدا
لگد در کار زدن . [ ل َ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بر هم کردن کار است . (آنندراج ).
-
لگد بر گور حاتم زدن
لغتنامه دهخدا
لگد بر گور حاتم زدن . [ ل َ گ َ ب َ رِ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سخاوت به کمال رسانیدن و اطلاق آن بر شخصی کنند که با وجود مایه ٔ کم ، جود بسیار کرده باشد. (آنندراج ).رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 113 شود. || (به طنز و استهزاء) سخت آزمندی نمودن و ...
-
جستوجو در متن
-
جفتک انداختن
لغتنامه دهخدا
جفتک انداختن . [ ج ُ ت َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) جفته انداختن . لگد پراندن . از پشت با دو پا لگد پرانیدن . لگد زدن . آلیزیدن . رکل . اسکیزه . اسکیزیدن . || مخالفت کردن . (فرهنگ عامیانه ). || بدرفتاری کردن . بدلعابی کردن . (فرهنگ عوام ). || دیر پذیرفتن . ...
-
جفتک زدن
لغتنامه دهخدا
جفتک زدن . [ ج ُ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب )جفته انداختن . جفتک انداختن . رجوع به همین لغات و نیز رجوع به اسکیزیدن و آلیزیدن و لگد انداختن شود.
-
جفته افکندن
لغتنامه دهخدا
جفته افکندن . [ ج ُت َ / ت ِ اَ ک َ د ] (مص مرکب ) جفته انداختن . لگد پراندن . اسکیزیدن . رجوع به جَفته و جفته انداختن شود.
-
لگدانداز
لغتنامه دهخدا
لگدانداز. [ ل َ گ َ اَ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از لگد انداختن . آنکه لگد اندازد. آنکه امتناع ورزد پذیرفتن امری یا چیزی را.
-
الیز
لغتنامه دهخدا
الیز. [ اَ ] (اِ) جفته و لگد انداختن اسب و استر و سایر ستور. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). آلیز. (برهان قاطع). رجوع به آلیز شود.
-
جفتک پراندن
لغتنامه دهخدا
جفتک پراندن . [ ج ُ ت َ پ َ دَ ] (مص مرکب ) جفته انداختن . با دو پای لگد زدن ستور. آلیزیدن . اسکیزیدن . جفتک انداختن . رجوع به جفتک و آلیزیدن و اسکیزیدن شود. || بدرفتاری کردن . بدلعابی کردن . || مخالفت کردن . دیر پذیرفتن . سخت قبول کردن .