کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لگام کردن
لغتنامه دهخدا
لگام کردن . [ ل ُ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِلجام . دهانه کردن اسب را : یکی پارسی بود هشیارنام که بر چرخ کردی به دانش لگام . فردوسی .ز خوی نیک خرد در ره مروت و فضل مر اسب تن را زین و لگام باید کرد.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
گسسته لگام
لغتنامه دهخدا
گسسته لگام . [ گ ُس َس ْ ت َ / ت ِ ل ِ ] (ص مرکب ) گسسته لجام : گسسته لگام و نگونسارزین فروبرده لفج و برآورده کین . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1092).چمان و چران چون پلنگان به کام نگون کرده زین و گسسته لگام . فردوسی .رجوع به گسسته عنان و گسسته لجا...
-
سخت لگام
لغتنامه دهخدا
سخت لگام . [ س َ ل ِ ](ص مرکب ) کنایه از مردم گردنکش باشد یعنی کسانی که سر به اطاعت فرود نمیآرند. (برهان ). کنایه از مرکب سرکش . (آنندراج ). گردن کش . سرکش . ناآرام . (شرفنامه ).
-
زبان لگام
لغتنامه دهخدا
زبان لگام . [ زَ ن ِ ل ِ / ل ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقه ای از لگام که در زیر زنخ ستور واقع میشود. (فرهنگ شعوری ).
-
ساخته لگام
لغتنامه دهخدا
ساخته لگام . [ ت َ / ت ِ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) گردنکش و توسن . سرکش ، کذا فی المجمع. (شعوری ).
-
نرم لگام
لغتنامه دهخدا
نرم لگام . [ ن َ ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از اسب خوش جلو باشد یعنی سرکش نباشد. (برهان قاطع). اسبی که به هر طرف بخواهند بگردد و بر وفق خواهش سوار راه برود. (آنندراج ). راهوار. رام . (ناظم الاطباء). اسب خوش رفتار. (انجمن آرا) : فلک تیزعنان تا به ابد نرم ل...
-
لگام لیسیدن
لغتنامه دهخدا
لگام لیسیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) لشتن لغام . لحس لجام . || کنایه از مطیع و منقاد بودن است . (آنندراج ). مقابل لگام خائیدن : صاعد و هابط گردونش ببوسند رکاب اشهب و ادهم گیتیش بلیسند لگام .انوری .
-
لگام پیچیدن
لغتنامه دهخدا
لگام پیچیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) روی برگاشتن . روی برگردانیدن . سر از اطاعت پیچیدن : ولیکن ترا گر چنین است کام ز کام تو هرگز نپیچم لگام .فردوسی .
-
لگام گر
لغتنامه دهخدا
لگام گر. [ ل ُ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) لَجّام . (دهار). آنکه لگام سازد. دهانه ساز.
-
لگام گسیختگی
لغتنامه دهخدا
لگام گسیختگی . [ ل ُ / ل ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل لگام گسیخته . بی بندوباری . افسارگسیختگی . لاابالی گری .
-
لگام گسیخته
لغتنامه دهخدا
لگام گسیخته . [ ل ُ / ل ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مطلق العنان . افسارسرخود. بی بندوبار. لاابالی .
-
لگام گیر
لغتنامه دهخدا
لگام گیر. [ ل ُ / ل ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔلگام . بازدارنده ٔ از حرکت و مطیعکننده : گاهی براق چار ملک را لگام گیرگاهی به دیو هفت سری برکند لگام . خاقانی .گیرنده ٔ لگام اسب به قصد فروآوردن راکب تعظیم وی را : هرکه آمد لگام گیر شدندبه خودش میهمان پذیر ش...
-
بی لگام
لغتنامه دهخدا
بی لگام . [ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لگام ) بی لجام . آنکه لگام ندارد. || کنایه از بداخلاق . || کنایه از بی اعتدال . || کنایه از آنکه از هیچ چیز پرهیز نکند. (ناظم الاطباء). || کنایه ازبی بند و بار. لاابالی . مهارگسسته . هرزه . هرزه کار.- آب بی...
-
خایه لگام
لغتنامه دهخدا
خایه لگام . [ ی َ / ی ِ ل ِ ] (ص مرکب ) سرکشی کننده . (آنندراج ). غیر مطیع.