کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لگام
لغتنامه دهخدا
لگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: معروف و صورت آنهادر ...
-
واژههای مشابه
-
گسسته لگام
لغتنامه دهخدا
گسسته لگام . [ گ ُس َس ْ ت َ / ت ِ ل ِ ] (ص مرکب ) گسسته لجام : گسسته لگام و نگونسارزین فروبرده لفج و برآورده کین . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1092).چمان و چران چون پلنگان به کام نگون کرده زین و گسسته لگام . فردوسی .رجوع به گسسته عنان و گسسته لجا...
-
سخت لگام
لغتنامه دهخدا
سخت لگام . [ س َ ل ِ ](ص مرکب ) کنایه از مردم گردنکش باشد یعنی کسانی که سر به اطاعت فرود نمیآرند. (برهان ). کنایه از مرکب سرکش . (آنندراج ). گردن کش . سرکش . ناآرام . (شرفنامه ).
-
زبان لگام
لغتنامه دهخدا
زبان لگام . [ زَ ن ِ ل ِ / ل ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقه ای از لگام که در زیر زنخ ستور واقع میشود. (فرهنگ شعوری ).
-
ساخته لگام
لغتنامه دهخدا
ساخته لگام . [ ت َ / ت ِ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) گردنکش و توسن . سرکش ، کذا فی المجمع. (شعوری ).
-
نرم لگام
لغتنامه دهخدا
نرم لگام . [ ن َ ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از اسب خوش جلو باشد یعنی سرکش نباشد. (برهان قاطع). اسبی که به هر طرف بخواهند بگردد و بر وفق خواهش سوار راه برود. (آنندراج ). راهوار. رام . (ناظم الاطباء). اسب خوش رفتار. (انجمن آرا) : فلک تیزعنان تا به ابد نرم ل...
-
لگام انداختن
لغتنامه دهخدا
لگام انداختن . [ ل ُ / ل ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن مرکب را از سرکشی و نافرمانی کردن : آه ما رو به فلک کرد که مانع گرددتوسن سرکش ما را که لگام اندازد.ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).
-
لگام خائیدن
لغتنامه دهخدا
لگام خائیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) اَلک . (تاج المصادر). جویدن لغام . || کنایه از سرکشی و نافرمانی کردن باشد. (برهان ). مقابل لگام لیسیدن . (آنندراج ) : هر کجا با تیغ چونان شد چنین کلکی معین چرخ در فرمانبری حاشا اگر خاید لگام . انوری لاجرم در ...
-
لگام دادن
لغتنامه دهخدا
لگام دادن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) فروگذاشتن لگام : اسفاف ؛ لگام دادن اسب را. (منتهی الارب ). || حمله کردن و متوجه شدن . (برهان ) : همه ملک ایران مرا شد تمام به هندوستان داد خواهم لگام .نظامی (از آنندراج ).
-
لگام کردن
لغتنامه دهخدا
لگام کردن . [ ل ُ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِلجام . دهانه کردن اسب را : یکی پارسی بود هشیارنام که بر چرخ کردی به دانش لگام . فردوسی .ز خوی نیک خرد در ره مروت و فضل مر اسب تن را زین و لگام باید کرد.ناصرخسرو.
-
لگام کشیدن
لغتنامه دهخدا
لگام کشیدن . [ ل ُ / ل ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و متوقف ساختن اسب را با کشیدن دهانه . از پس خود کشیدن لگام ، به دنبال خود بردن و کشاندن : هِل تا بکشد به مکر زی دوزخ دیو از پس خویشتن لگامش را. ناصرخسرو. || کنایه از احتیاط و مکث کردن در کاری...
-
لگام لیسیدن
لغتنامه دهخدا
لگام لیسیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) لشتن لغام . لحس لجام . || کنایه از مطیع و منقاد بودن است . (آنندراج ). مقابل لگام خائیدن : صاعد و هابط گردونش ببوسند رکاب اشهب و ادهم گیتیش بلیسند لگام .انوری .
-
لگام پیچیدن
لغتنامه دهخدا
لگام پیچیدن . [ ل ُ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) روی برگاشتن . روی برگردانیدن . سر از اطاعت پیچیدن : ولیکن ترا گر چنین است کام ز کام تو هرگز نپیچم لگام .فردوسی .
-
لگام ریز
لغتنامه دهخدا
لگام ریز. [ ل ُ / ل ِ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) جلوریز که کنایه از شتاب کردن و به سرعت تمام رفتن باشد. (برهان ). کنایه از شتاب رفتن سواران باشد. (انجمن آرا) : مبارزان نوش جان لگام ریز بر مسلمانان تاختند جنگ درپیوست ، حربی عظیم میان ایشان شد. (ترجمه ٔ تار...