کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لک لک شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لک لک شدن
لغتنامه دهخدا
لک لک شدن . [ ل َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لک های متعدد پیدا کردن .
-
جستوجو در متن
-
داغ افتادن
لغتنامه دهخدا
داغ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) لک افتادن . لک شدن : خبر ز داغ جگر میدهد بسوز جگرز خون دیده که بر جامه داغ می افتد. امیرخسرو.داغ می گل گل بطرف دامنم افتاده است همچو مینا می کشی بر گردنم افتاده است .صائب .
-
لطط
لغتنامه دهخدا
لطط. [ ل َ طَ] (ع مص ) افتادن دندان کسی . || خرد شدن دندان و ماندن بیخهای آن . || منکر شدن حق کسی را. یقال : ما لک تعینه علی لططه . (منتهی الارب ).
-
اصفار
لغتنامه دهخدا
اصفار. [ اِ ] (ع مص ) اصفار مرد؛ نیازمند شدن وی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). درویش و تهیدست گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). محتاج و درویش شدن . (مؤید الفضلاء). || اصفار بیت ؛ خالی کردن آنرا، ...
-
حوج
لغتنامه دهخدا
حوج . [ ح َ ] (ع اِمص ) سلامت . (اقرب الموارد) (آنندراج ). گویند: حوجاً لک ؛ اَی سلامة. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (محیط المحیط) . || (مص ) نیازمند شدن . (منتهی الارب ). حاجتمند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
-
قاعدگی
لغتنامه دهخدا
قاعدگی . [ ع ِ دَ / دِ ] (حامص ) حیض . بی نمازی . خون دیدگی . عذر شدن . لک دیدن .
-
ملکوک
لغتنامه دهخدا
ملکوک . [ م َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از لک و لکه ٔ فارسی . لکه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || کنایه از بدنام و بی آبرو.- ملکوک شدن عرض کسی ؛ بدنام شدن . بی آبرو شدن او. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ترب
لغتنامه دهخدا
ترب . [ ت َ رَ ] (ع مص ) خاک آلوده شدن . (زوزنی ). بسیارخاک شدن و خاک آلوده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خاک رسیدن بر چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). خاک آلوده شدن . (آنندراج ). || زیان کار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درویش شدن...
-
خال گذاشتن
لغتنامه دهخدا
خال گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) خال بر روی بشره گذاشتن مرتزیین را. || نقطه بر چیزی گذاشتن . || لکه ٔ بدنامی بر کسی نهادن . نسبت فساد بکسی دادن . بدنام کردن . || شروع بفاسد شدن میوه . لک آوردن میوه .
-
این
لغتنامه دهخدا
این . [ اَ ] (ع مص ) رسیدن هنگام و وقت : آن الوقت ایناً؛ رسید هنگام و وقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و منه : آن لک ان تفعل کذا؛ رسید هنگام که این کاربکنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درمانده گردیدن : آن ا...
-
طف
لغتنامه دهخدا
طف . [ طَف ف ] (ع مص ) برداشتن چیزی را به پای یابه دست . || نزدیک شدن چیزی به کسی . || بستن پای ناقه . (منتهی الارب ). ببستن دست و پای ناقه . (زوزنی ). || خذ ما طف ّ لک ؛ یعنی بگیر آنچه نزدیک تو رسید و آسان شد. (منتهی الارب ).
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َن ْی ْ ] (ع مص ) تقدیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی ): مناه اﷲ منیاً؛ تقدیر کرد او را. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). یقال : منی اﷲ لک الخیر و ماتدری ما یمنی لک المانی . (اقرب الموارد): منی اﷲ الشی ٔ؛ تقدیر...
-
سر شستن
لغتنامه دهخدا
سر شستن . [ س َ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن سر. شستشو دادن سر : حدیث چشمه و سر شستن ماه درستی داد قولش را بر شاه . نظامی (خسرو و شیرین ص 102). || حیض شدن . ظاهر شدن حیض . لک دیدن . قاعده شدن . (یادداشت مؤلف ). || پرهیز کردن : اگر عاشقی سر مشوی از مرض ...
-
اجهاد
لغتنامه دهخدا
اجهاد. [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن .(زوزنی ). برنجانیدن . (تاج المصادر). || بار کردن فوق طاقت : اجهد الدابة. || آرزومند طعام شدن : اَجْهَدَ الطعام . اُجْهِدَ الطعام (مجهولاً)؛ ای اشتهی . || شتاب کردن پیری و مانندآن : اجهد الشیب . || بسیار گردیدن . || آشک...