کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لکاع
لغتنامه دهخدا
لکاع . [ ل َ ] (ع ص ) تأنیث لکع. (منتهی الارب ). زن فرومایه . (دهار). || (نعت از لکع) بنده ٔ نفس . لئیم . خوار.
-
لکاع
لغتنامه دهخدا
لکاع . [ ل ُ ] (اِخ ) اسب زیدبن عباس . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لکاء
لغتنامه دهخدا
لکاء. [ ل َ ک َءْ ] (ع مص ) مقیم شدن و لازم گردیدن . (منتهی الارب ).
-
لکاء
لغتنامه دهخدا
لکاء. [ ل َک ْ کا ] (ع اِ) پوستهای رنگ کرده به لک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جرول
لغتنامه دهخدا
جرول . [ ج َرْ وَ ] (اِخ ) ابن اوس بن مالک عیسی معروف بحطیئه و مکنی به ابوملکیة. از شعرای مخضرم عرب بود که دوره ٔ جاهلیت و اسلام را هر دو درک کرد وبقولی تا زمان معاویه حیات داشت . وی شاعری ِ مغلق و قافیه پرداز و بسیار هجاگو بود و اعراض از زبان او درا...