کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لژن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لژن
لغتنامه دهخدا
لژن . [ ل َ ژَ ] (اِ) لژم . لجن که گل سیاه ته حوضها و لای بن تالابها باشد. (برهان ). گل تیره را گویند که در بن حوضها و کولابها و سیه آبها بهم رسد و آن را لجن نیز خوانند. گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفته ٔ سنگین پدید آید.لجن آغشته بود به گل ؟ (...
-
جستوجو در متن
-
لژدان
لغتنامه دهخدا
لژدان . [ ل َ ] (اِ) گل سیاه و تیره . (آنندراج ). این لغت در کتب دسترس ما دیده نشد و ظاهراً مصحف لژن باشد.
-
حرمد
لغتنامه دهخدا
حرمد. [ ح َ م َ / ح ِ م ِ ] (ع اِ) لجن . لژن . گِل سیاه و گنده و گونه برگشته . طین اسود که لون و رائحه ٔ آن متغیر شده باشد.
-
لژم
لغتنامه دهخدا
لژم . [ ل َ ژَ ] (اِ) گل و لای تیره و سیاه را گویند که در ته حوضها و بن تالابها میباشد و آن را لجن هم میگویند. (برهان ). لجم . خرّ. خرّه . حَمَاء. لجن . لوش . لژن . رجوع به دو کلمه ٔ اخیر شود.
-
لوشن
لغتنامه دهخدا
لوشن . [ ش َ ] (اِ) لَجن . لَژن . لوش خره . گل تیره ٔ بن آبها و تالابها. گل سیاه که در بن حوضها و ته جویها به هم رسد. (برهان ) : نهالی به زیرش زلوشن بُدی ز بر چادرش آب روشن بُدی .اسدی .
-
بژن
لغتنامه دهخدا
بژن . [ ب َ ژَ ] (اِ) گِل و لای تیره و متعفن باشد که در بن حوضها و جویها بهم رسد. (برهان ) (مجمع الفرس ) (فرهنگ شعوری ) (اوبهی ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). آن را لای ، لجن ، لژن گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). خ...
-
لش
لغتنامه دهخدا
لش . [ ل ُ ] (اِ) مخفف لوش که لجن باشد و آن گل و لای تیره و سیاه است که در ته تالابها و بن حوضها بهم میرسد. (برهان ). گل تیره باشد که در بن حوض و سیه آبها بهم رسد و آن را لوش نیز خوانند : صاف باشد زلال دولت توتیره شد آب دشمنانْت ز لش . پوربهای جامی (...
-
کودره
لغتنامه دهخدا
کودره . [ ک َ دَ رَ / رِ ] (اِ) مرغ آبی باشد کوچک و در آب تیز نشیند، بزرگتر را از اوسوک دم خوانند و کوچکتر را خشنسار. (صحاح الفرس ). مرغی است کبود که در آب باشد. (معیار جمالی تألیف شمس فخری چ دانشگاه ص 436). نوعی از مرغابی باشد که مکان درآب سازد. گو...
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (اِ) لژن . (لغت نامه ٔ اسدی ). گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفته پدید آید. گل سیاه یا مطلق گل . گل سیاه و تیره ٔ ته حوض و جوی آب و غیره . لوش . حماء. حمرَده . خلیش . حرمد. خرّه . خرّ. (سروری ). حال . غلیژن . لجم . (برهان ) : پ...
-
ژ
لغتنامه دهخدا
ژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد چهارده (14) است .ابدالها:> این حرف به «ت » بدل شود:ارژنگ = ارتنگ : به قص...
-
لوش
لغتنامه دهخدا
لوش . (اِ) لَجَن . حَماء. گل سیاه تیره که در زیر آب نشیند. لای سیاه تک جوی و حوض و تالاب . لَجَم . لژن . گل سیاه و تیره که در بن حوضها و تالابها و امثال آن به هم رسد. (برهان ). خَرّه . لوشن .(آنندراج ) : و لقد خلقنا الاًنسان من صلصال من حماء مسنون ؛ ...
-
تهی کردن
لغتنامه دهخدا
تهی کردن . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) تخلیه . خالی کردن . پرداختن . خلوت کردن . بپرداختن از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خانه از روی تو تهی کردم دیده از خون دل بیاکندم . رودکی .به شبگیر برگرد و پیش من آی تهی کرد خواهم ز بیگانه جای . فردوسی ...
-
پرتقال
لغتنامه دهخدا
پرتقال . [ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) (کشور...) نام قدیم آن لوزی تانی و یکی از کشورهای جنوبی اروپاست و در مغرب شبه جزیره ٔ ایبری واقع است و سرحدات آن از مشرق و شمال اسپانیا و از مغرب و جنوب اقیانوس اطلس است و 88740 هزارگزمربع مساحت و 6500000 تن سکنه دارد. پایت...
-
زمی
لغتنامه دهخدا
زمی . [ زَ ] (اِ)مخفف زمین است که به عربی ارض خوانند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مأخوذ اززم که بمعنی سردی است و جوهر ارض سرد است . (آنندراج ). زمین . (ناظم الاطباء). مختصر زمین . (شرفنامه ٔ منیری ). پست و بلند از صفات ا...