کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لِّي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (اِ) پیمانه ای است مردم چین را از زمین مانند جریب ما معادل 576 گز تقریبی . || مقیاس طول ، تقریباً معادل پانصدوپنجاه گز. (ایران باستان ج 3 ص 2263).
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری به کار رود. قسمی نارون . نامی که در رامسر و دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج . شلدار. قره آقاج . لروت . سمد. سمت . له . و رجوع به اوجا و نارون شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210).
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (اِخ ) نام رودی به فرانسه و بلژیک .
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (اِخ ) ماریوس سوفوز. ریاضی دان نروژی (1842-1899 م .).
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : اسملی .
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (ع حرف جر + ضمیر) (از: لَ + ی ) مرا. برای من .
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . [ ل َی ی ] (ع مص ) لُوی ّ. تافتن رسن راو دوتاه کردن . (منتهی الارب ). تافتن رسن و جز آن . ریسمان تابیدن . (منتخب اللغات ). تافتن رسن . (تاج المصادر). || مایل گردانیدن سر. (منتهی الارب ). پیچانیدن سر. (تاج المصادر). سر پیچانیدن . || بگردانیدن زبا...
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . [ ل ُی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ الوی . (منتهی الارب ). رجوع به الوی شود.
-
لی لی
لغتنامه دهخدا
لی لی . (اِ) مترادف لالا.لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی .- لی لی به لالای کسی دادن یا گذاردن ؛ با او هماهنگی کردن یا به خواهشهای بی اساس او اهمیت دادن .
-
لی لی
لغتنامه دهخدا
لی لی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ) تعتاب . نام بازیی است . و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن . یک لنگه (در تداول مردم قزوین ). و رجوع به لی لی کردن شود.
-
لی لی زدن
لغتنامه دهخدا
لی لی زدن . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی . مشعشع بودن . درخشان بودن چنانکه ستاره به شب : ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان )؛ یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود.
-
لی لی کردن
لغتنامه دهخدا
لی لی کردن . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با یکپای جه جهان رفتن . حجل . یکپای برداشته جستن مردم . تعتاب . عتبان . با یکپای جهان جهان رفتن . برجستن در رفتن بیک پای . دویدن بر یک پای . جستن و فرو جستن در طی مسافتی .
-
لی لی بازی
لغتنامه دهخدا
لی لی بازی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی که یک پای از زمین برگیرند و با پای دیگربجهند گرفتن همبازی را. و رجوع به لی لی کردن شود.
-
کمشخانه لی
لغتنامه دهخدا
کمشخانه لی . [ ک ُ م ُ ن َ ] (اِخ ) یا کمشخانلی و یا کمشخانوی . شیخ احمدبن مصطفی ملقب به ضیاءالدین کمشخانه لی نقشبندی مجدودی خالدی ، به سال 1293 هَ . ق . در مصر بود. او راست : جامع الاصول ، رموزالاحادیث المشتمل علی انواع الاحادیث ، روح العارفین و رشا...
-
غاغالی لی
لغتنامه دهخدا
غاغالی لی . (اِ) شیرینی و امثال آن برای بچه . شیرینیها که کودکان را مشغول کند.