کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لِّمَنِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لمن الملک
لغتنامه دهخدا
لمن الملک . [ ل ِ م َ نِل ْ م ُ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) پادشاهی کِراست ؟ کراست پادشاهی ؟ اقتباس از آیه ٔ شریفه ٔ: لمن الملک الیوم ﷲ الواحد القهار. (قرآن 16/40) : لمن الملک بخواندی تو امیرا به یقین یا قلیل الفئة کد زادوران لشکر کام . محمدبن وص...
-
جستوجو در متن
-
سخام
لغتنامه دهخدا
سخام . [ س ِ ] (اِخ ) موضعی است و امروءالقیس آن را یاد کرده است : لمن الدیار عرفتها بسخام فعمایتین فهضب ذی اقدام .(از معجم البلدان ).
-
صبیح
لغتنامه دهخدا
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی یکی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ٔ ام المؤمنین ام سلمة و راوی حدیث مشهور: «انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالکم » درباره ٔ علی و فاطمه و حسن و حسین است . از وی حفید او ابراهیم از فرزند او عبدالرحمان روایت کند. (قاموس الاعلام ترک...
-
صوعة
لغتنامه دهخدا
صوعة. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) پشته ای است . در شعر ابن مقبل : لمن ظعن هبت بلیل فاصبحت بصوعة تحدی کالفسیل المکمم .(معجم البلدان ).
-
غباء
لغتنامه دهخدا
غباء. [ غ َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شام . قال عدی ّبن الرقاع : لمن المنازل افقرت بغباءلوشئت هیجت الغداة بکائی .(معجم البلدان ).
-
رکی
لغتنامه دهخدا
رکی . [ رُک ْ کا ] (ع اِ) پیه زودگداز و از آن است مثل : شحمة الرکی ؛ یضرب لمن لایعینک فی الحاجات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کهرورة
لغتنامه دهخدا
کهرورة. [ ک ُ رَ ] (ع اِمص ) کهرور. (منتهی الارب ). ترشروئی ، و گویند: «فی فلان کهرورة»؛ ای انتهار لمن خاطبه و تعبیس الوجه . (از اقرب الموارد). رجوع به کهرور (معنی اول ) شود. || (ص ) کهرور. رجوع به کهرور (معنی دوم ) شود.
-
جفیر
لغتنامه دهخدا
جفیر. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است به ناحیه ٔ ضریه . (منتهی الارب ). موضعی است . حجرالملک در این شعر خود:لمن النار أوقدت بجفیرلم ینم عنک مصطل مقرور.از آن یاد کند. (از معجم البلدان ).
-
طرازی
لغتنامه دهخدا
طرازی . [ طِ ] (ص نسبی ) هذه النسبة لمن یستعمل الثیاب المطرزة او یستعملها. (انساب سمعانی ). رقام . مطرز. آنکه علم جامه کند. || جامه ٔ طرازی ؛ جامه ای که سلطان را بافند.
-
قیس
لغتنامه دهخدا
قیس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر انصاری . از صحابیان است . وی در بدر شهید شد. آیت و لاتقولوا لمن یقتل فی سبیل اﷲ اءَمواتاً در شأن او و اصحاب که در بدر شهید شدند فرودآمد. (تاریخ گزیده چ لندن ص 238).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َل ْی ْ ] (اِخ ) موضعی است در جبال هذیل . و در شعر امیةبن ابی عائذ آمده است : لمن الخیام بعلی فالاحراص فالسودتَین فمجمع الابواص .(از معجم البلدان ).
-
ناخل
لغتنامه دهخدا
ناخل . [ خ ِ ] (ع ص ) آن که می بیزد. (ناظم الاطباء). هذاالاسم لمن ینخل الدقیق . (سمعانی ). || ناخل الصدر؛ ناصح .(منتهی الارب ). ناصح و نصیحت کننده . (ناظم الاطباء).
-
ادمان
لغتنامه دهخدا
ادمان . [ اُ ] (اِخ ) یعقوب گوید: شعبه و شکافیست در جانب راست بدر و تا بدر سه میل مسافت دارد. کثیر گوید:لمن الدیارُ بأبرق الحنان فالبُرق فالهضبات من اُدمان .(معجم البلدان ).
-
اعزل
لغتنامه دهخدا
اعزل . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام آبی است در وادیی از دیار بنی کلب . (از معجم البلدان ):لمن الدیار کأنها لم تحلل بین الکناس و بین طلح الاعزل . جریر (از معجم البلدان ).و برای تفصیل بیشتر به همان کتاب رجوع شود.