کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لُغَز خون لُغازَک خون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز. [ ل َ ] (اِمص ) صاحب آنندراج گوید: خزیدن باشد از جای خود، یعنی لغزیدن . و در فرهنگ اوبهی آمده : فروخزیدن بود از جای خود، گویند: پایش لغزید. اما لغز اسمی است که از آن مصدر لغزیدن و صیغه های دیگر ساخته اند و ترکیب هایی با کلمات دیگر نیز دارد، نظیر...
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز. [ ل َ ] (ع اِ) سوراخ کلاکموش و سوسمار و موش . لُغَز. لُغز. (منتهی الارب ).
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز. [ ل َ ] (ع مص ) برگردانیدن چیزی را از وجه آن . (منتهی الارب ).
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز. [ ل ُ ] (ع اِ) لُغُز. لُغَز. (منتهی الارب ). چیستان . دیسان . (لغت محلی شوشتر ذیل دیسان ). ج ، الغاز. || سوراخ کلاکموش و سوسمار و موش . لَغْز. لُغَز. (منتهی الارب ).
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز. [ ل ُ غ َ ] (ع اِ) سوراخ کلاکموش و سوسمار و موش . لُغز. || چیستان . لُغُز. لُغْز. ج ، الغاز. (منتهی الارب ). ماکذا. دیسان . (لغت محلی شوشتر، ذیل دیسان ). چیست آن . سخنی باشد پوشیده . (اوبهی ). پَرد. (السامی ). بُرد. (سروری ). اُحجیه . بَرد. (بره...
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز. [ ل ُ غ ُ ] (ع اِ) چیستان . لُغَز. ج ، اَلغاز. (منتهی الارب ).
-
لغز
لغتنامه دهخدا
لغز.[ ل ُ ] (اِخ ) از نواحی یمامه . (از معجم البلدان ).
-
لغز خواندن
لغتنامه دهخدا
لغز خواندن . [ ل ُ غ َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) لُغاز خواندن . عیب کردن از روی عناد و حسد و پرادعائی . در تداول عوام ، عیب گفتن چیزی یا کسی را.
-
لغز فروختن
لغتنامه دهخدا
لغز فروختن . [ ل ُ غ َ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) لغاز خواندن . لغازخوانی کردن : مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد. حافظ.گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش آه از این لطف به انواع عتاب آلوده .حافظ.
-
پای لغز
لغتنامه دهخدا
پای لغز. [ ل َ ] (اِ مرکب ) عثرت . زلت . زلل . گناه . جرم . خطا. (برهان ) : شه از پند آن پیر پالوده مغزهراسان شد از کار آن پای لغز.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
خون افشاندن
لغتنامه دهخدا
خون افشاندن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) خون برون فکندن . خون ریختن . خون پاشیدن .
-
خون تراویدن
لغتنامه دهخدا
خون تراویدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دویدن خون . جاری شدن خون . خون از محلی خارج شدن . (آنندراج ).
-
خون پالایی
لغتنامه دهخدا
خون پالایی . [ خوم ْ ] (حامص مرکب ) خون فشانی ، خونریزی . عمل خون پالا. عمل و حالت پالودن خون .
-
خون تاک
لغتنامه دهخدا
خون تاک . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگور.(آنندراج ). خون رز. خون خم . خون بط. خون دختر رز.