کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَم لَم زدن لَم لَمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : استالم . بالالم . سیاه لم . تلم . دیولی لم . زلم . اعلم (اَلم ).اهلم . || آنجا که چیزی بدانجا فراوان است : یَلم لم ؛ یعنی آنجا که یلم بسیار روید. چمازلم ؛ آنجا که چماز بسیار بود. لمالم . و رجوع به لمالم شود.
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل َ ] (ع حرف ) حرف نفی . نه . بی . نا. (منتهی الارب ) : یکدم بکش قندیل رابیرون کن اسرافیل راپر برفتر جبریل رانه لا گذار آنجا نه لم .سنائی .
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل َ] (اِخ ) چارلز. مؤلف گفتارهای ادبی . انگلیسی . مولد لندن . (1775-1834 م .).
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل َم م ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ). گرد کردن . (تاج المصادر). جمع آوردن با هم . (ترجمان القرآن ). || نیکو گردانیدن . یقال : لم ّ اﷲ شعثه ؛ ای اصلح وجمع ما تفرّق و قارب بین شتیت اموره . (منتهی الارب ).به اصلاح آوردن . (تاج الم...
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل ِ ] (ع حرف ) مرادف اَما. الا. اَلیس َ. اَلم . اِم . (دزی ).
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل ِ م َ ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + م َ، مخفف «ما»ی استفهامیه ) حرف یستفهم به و اصله «ما» وصلت بلام فحذفت الالف . بهر چه .برای چه . چرا. از چه . ز چه . لِمَه . (منتهی الارب ). صاحب غیاث اللغات گوید: فارسیان در محاوره ٔ خود به این معنی نیز میم را ...
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ ل ُ ] (اِخ ) نام بخشی از شمال ولایت لیل به فرانسه ، دارای راه آهن و 20684 تن سکنه .
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ل َ ] (اِ) ازملک . پیچکی خاردار در جنگلهای شمالی ایران . نامی که در بهشهر (اشرف ) به وشات دانه دهند. نامی که در نور به تمشک دهند. و رجوع به تمشک شود. || شوک . شوکه . خار. تیغ. تلو. تلی . بور. لام .
-
لم
لغتنامه دهخدا
لم . [ل ِم م ] (اِ) (شاید مأخوذ از لِم َ عربی به معنی چرا) در اصطلاح فارسی زبانان ، سرّ پیشه ای . راز صنعتی . سرّامری : لم ّ این کار پیش فلان است ؛ سرّ آن نزد اوست .- برهان لم ّ ؛ مقابل برهان اِن ّ.- لم ّ کاری ؛ فوت و فن آن . بند و گشای آن . سرّ خف...
-
لم لم
لغتنامه دهخدا
لم لم . [ ] (اِ)به لغت مغربی قطف بحری است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
لم دادن
لغتنامه دهخدا
لم دادن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) یک بری بر بالش یا مخده ای تکیه کردن برای تمدد اعصاب . لمیدن . به راحت به یک سوی بدن نیمه دراز کشیدن .- در ماشین های شخصی لم دادن یا لمیدن ؛ یک بری تکیه کردن .
-
لم آباد
لغتنامه دهخدا
لم آباد.[ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقعدر هفت هزار گزی باختر علیشاه عوض و دوهزارگزی جنوب راه ماشین رو فرعی علیشاه عوض به شهرآباد. جلگه و معتدل و دارای 223 تن سکنه . آب آن از قنات و رود کرج . محصول آنجا غلات ، صیفی ، بنشن و چغندر. ش...
-
لم داده
لغتنامه دهخدا
لم داده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از لم دادن . لمیده . به راحت به یک سوی بدن نیمه درازکشیده . یک بری برای تمدد اعصاب بر چیزی تکیه کرده .
-
لم سر
لغتنامه دهخدا
لم سر. [ ل َم ْ م َ س َ ] (اِخ ) ظاهراً همان لمبه سر باشد که قلعتی است به رودبار قزوین از قلاع اسماعیلیه : و پادشاه در لم سر که مشتاة آن حدود بوده مقام فرمود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به لمبه سر شود.
-
لم شیر
لغتنامه دهخدا
لم شیر. [ ل َ ] (اِ) شرم مرد(؟).