کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَقَّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
لقح
لغتنامه دهخدا
لقح . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) کوه . (منتهی الارب ). || آب شتر نر که گیرند و به ماده درکنند. آب که از گشن گیرند تا به ناقه ٔ دیگر درکنند، اسم است آنرا. و آنچه فحل را به وی گشن دهند. (منتهی الارب ). کذا و در اقرب الموارد: اسم ما اُخِذَ من الفحل لیدس فی الاَ...
-
لقح
لغتنامه دهخدا
لقح . [ ل َ ق َ / ل َ ] (ع مص ) لقاح . آبستن شدن شتر. (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ).
-
لقح
لغتنامه دهخدا
لقح . [ ل ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ لقحة. (اقرب الموارد).
-
لقح
لغتنامه دهخدا
لقح . [ ل ُق ْ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لقوح . (منتهی الارب ).
-
لقح
لغتنامه دهخدا
لقح .[ ل َ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ).