کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَقُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لقم
لغتنامه دهخدا
لقم . [ ل َ ] (ع مص ) بستن دهانه ٔ راه و جز آن را و بند کردن . (منتهی الارب ). سدّ فم الطریق و غیره . (تاج المصادر). دهانه ٔراه بستن . (منتخب اللغات ). || شتاب و سبک خوردن . (منتهی الارب ). || لقمه فروبردن . (تاج المصادر). لقم الخبز؛ نان را لقمه کردن...
-
لقم
لغتنامه دهخدا
لقم . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) لُقَم . میانه ٔ راه و معظم آن . (منتهی الارب ).
-
لقم
لغتنامه دهخدا
لقم . [ ل ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ لقمة. || لَقَم . میانه ٔ راه و معظم آن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لغم
لغتنامه دهخدا
لغم . [ ل َ ] (ع مص ) کفک انداختن شتر از دهان . || خبر دادن از چیزی که یقین آن ندارد : کریم سانخ آن است بی شک و شبهت کریم سونخ او بی دغا و لغم و زنخ .سوزنی .
-
لغم
لغتنامه دهخدا
لغم . [ ل َ غ َ ] (ع اِ) بوی خوش اندک . || نای زبان و رگهای آن . (منتهی الارب ).
-
لغم
لغتنامه دهخدا
لغم . [ ل َ غ َ ] (ع اِمص ) سخت تفتگی و بی آرامی . (منتهی الارب ).
-
لغم
لغتنامه دهخدا
لغم .[ ل َ غ َ ] (اِ) لگام . (شعوری ). رجوع به لغام شود.
-
لقم
لغتنامه دهخدا
لقم . [ ل َ ] (ع مص ) بستن دهانه ٔ راه و جز آن را و بند کردن . (منتهی الارب ). سدّ فم الطریق و غیره . (تاج المصادر). دهانه ٔراه بستن . (منتخب اللغات ). || شتاب و سبک خوردن . (منتهی الارب ). || لقمه فروبردن . (تاج المصادر). لقم الخبز؛ نان را لقمه کردن...
-
لقم
لغتنامه دهخدا
لقم . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) لُقَم . میانه ٔ راه و معظم آن . (منتهی الارب ).
-
لقم
لغتنامه دهخدا
لقم . [ ل ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ لقمة. || لَقَم . میانه ٔ راه و معظم آن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
هلقمة
لغتنامه دهخدا
هلقمة. [ هََ ق َ م َ ] (ع مص )فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب ). و گویا از ریشه ٔ لقم برساخته شده است چنانکه هبلعة از بلع. (از اقرب الموارد). || بسیار خوردن . (منتهی الارب ).
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَم َ ] (اِخ ) خلف بن حیان مکنی بابی محرز. مولی ابی بردةبلال بن ابی موسی الاشعری . رجوع به ابومحرز خلف ... شود و ابن سلام حکایت کرد که خلف الاحمر گفت که : من نام بشاربن برد میشنیدم ولی او را ندیده بودم روزی ذکر او و بیان سرعت جواب و جودت شعر ...
-
لقمة
لغتنامه دهخدا
لقمة. [ ل ُ م َ / ل َ م َ ] (ع اِ) لقمه . نواله . (منتهی الارب ). تکه . اکله . توشه . گراس . تک . پیچی (در تداول مردم قزوین ). آنچه از خوردنی زفت که به یکبار در دهان کنند. مقدار طعامی که یکبار در دهن نهند، و به فارسی فربه از صفات اوست و با لفظ خوردن ...