کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لَعِبٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ] (ع مص ) لِعب . لَعِب . تلعاب . بازی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). عبث . لهو. (منتهی الارب ) : بازیچه خانه ای است پر از کودک لهو است و لعب پایه ٔ دیوارش .ناصرخسرو.
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ] (ع اِ) بازی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : شاه شطرنج کفایت را یک بیدق اولعب کمتر ز دو اسب و رخ و فرزین نکند. سوزنی .قضا به بوالعجبی تا کیت نماید لعب به هفت مهره ٔ زرین و حقه ٔمینا. خاقانی .دست خزان درفشاند چاه زنخدان سیب لعب چمن برگش...
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ع َ ] (ع مص ) رفتن آب از دهان کودک . (منتهی الارب ). رفتن لعاب کودک . آب رفتن از دهان کودک .
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ع ِ ] (ع مص ) بازی کردن . (ترجمان القرآن )(تاج المصادر). لَعب . تلعاب . لِعب . (منتهی الارب ).
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل ِ ] (ع اِ) لعبة. (منتهی الارب ). لَعِب . رجوع به لَعِب شود.
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل ِ ] (ع مص ) بازی کردن . لَعْب . لَعِب . تلعاب . (منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لعب به کسر لام ، مصدر لعب به فتح عین است ، یعنی کرداری از او سر زد که از آن کردار مقصود و منظور درست و صحیحی حاصل نکرد. کما ذکر الراغب و در کشف گ...
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ لعبة. (زمخشری ). رجوع به لعبة شود.
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ل َ ع ِ ] (ع اِ) لِعْب . لعبة. بازی . (منتهی الارب ).- لهو و لعب : دریغا که فصل جوانی برفت به لهو و لعب زندگانی برفت . سعدی (بوستان ).عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار. (گلستان ). و دیگر خدمتگاران به لهو و لعب مشغول . (گلستان سعدی چ یوسفی ص ...
-
لعب معکوس
لغتنامه دهخدا
لعب معکوس . [ ل َ ب ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله بمعنی بازیچه ٔ وارونه آورده . و شاید از اصطلاحات شطرنج باشد و شاید که مراد همان معنی لغوی دو کلمه باشد به صورت اضافه : لعب معکوس است و فرزین بند سخت حیله کم کن کار اقبا...
-
حرف لعب
لغتنامه دهخدا
حرف لعب . [ ح َ ف ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) و آن باز است که شمس قیس آنرا بدین نام نامیده گوید: حرف لعب چنانکه حقه باز و عمودباز و زنگ باز و جامه باز. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 169). رجوع به «باز» شود.
-
لهو و لعب
لغتنامه دهخدا
لهو و لعب . [ ل َهَْ وُ ل َ ع ِ / ل َهَْ وُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طرب و بازی و عشرت و شادی و سرگرمی . رجوع به لهو و نیز لعب شود : حاصل لهو و لعب دنیا چیست نام زشت و خمار و جنگ و جدل . سعدی .دریغا که فصل جوانی برفت به لهو و لعب زندگانی برفت .س...
-
واژههای همآوا
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ] (ع مص ) لِعب . لَعِب . تلعاب . بازی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). عبث . لهو. (منتهی الارب ) : بازیچه خانه ای است پر از کودک لهو است و لعب پایه ٔ دیوارش .ناصرخسرو.
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ] (ع اِ) بازی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : شاه شطرنج کفایت را یک بیدق اولعب کمتر ز دو اسب و رخ و فرزین نکند. سوزنی .قضا به بوالعجبی تا کیت نماید لعب به هفت مهره ٔ زرین و حقه ٔمینا. خاقانی .دست خزان درفشاند چاه زنخدان سیب لعب چمن برگش...
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل َ ع َ ] (ع مص ) رفتن آب از دهان کودک . (منتهی الارب ). رفتن لعاب کودک . آب رفتن از دهان کودک .