کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لو خلی و طبعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لو خلی و طبعه
لغتنامه دهخدا
لو خلی و طبعه . [ ل َ خ ُل ْ لی َ وَ طَ ع َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) اگر او را به حال خود گذارند. لو خلی و نفسه .
-
واژههای مشابه
-
نه لو
لغتنامه دهخدا
نه لو. [ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) در بازی ورق نام ورقی که نه خال دارد: نه لوی خشت ، نه لوی خاج ، نه لوی دل ، نه لوی سیاه . رجوع به نه خال شود.
-
عبدالرحمان لو
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان لو. [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از طوائف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 85).
-
هفت لو
لغتنامه دهخدا
هفت لو. [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هفت خال باشد. (یادداشت مؤلف ). در هر دست ورق چهار هفت لو وجود دارد.
-
ولی لو
لغتنامه دهخدا
ولی لو. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 2500 گزی شوسه ٔ تبریز به اهر، دارای 605 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
-
هشت لو
لغتنامه دهخدا
هشت لو. [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هشت خال باشد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
قرخ لو
لغتنامه دهخدا
قرخ لو. [ ق ِ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
ناصربیک لو
لغتنامه دهخدا
ناصربیک لو. [ ص ِ ب َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بهارلو از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
لو انداختن
لغتنامه دهخدا
لو انداختن . [ ل ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول زنان ، هیاهو کردن . هیاهو کردن در حالی که هنوز علت آن شاید وجود خارجی ندارد. چو انداختن (در تداول مردم قزوین ). || لو دادن .
-
لو دادن
لغتنامه دهخدا
لو دادن . [ ل َ / لُو دَ ] (مص مرکب ) (عامیانه ) لاو دادن . رجوع به لاو دادن شود.- به لو دادن ؛ از دست دادن .از دست بدادن .- لو دادن چیزی را یا مالی را ؛ به مفت از دست دادن . به رایگان از دست دادن . از دست دادن به رایگان یا به ثمن بخس . به رایگان یا...
-
لو رفتن
لغتنامه دهخدا
لو رفتن . [ ل َ / لُو رَ ت َ ] (مص مرکب ) از دست رفتن . لو داده شدن . رجوع به لو دادن شود.
-
لو فرض
لغتنامه دهخدا
لو فرض . [ ل َ ف ُ رِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بگیریم . فرضاً گرفتیم . سَلمنا. اگر بگیریم . اگر فرض شود. گیرم .
-
اسلام لو
لغتنامه دهخدا
اسلام لو. [ اِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
ایناق لو
لغتنامه دهخدا
ایناق لو. (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقایی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).