کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوچی
لغتنامه دهخدا
لوچی . (حامص ) حالت و چگونگی لوچ . کژچشمی . دوبینی . احولی . حَوَل . چپی . دوبینندگی . کلاژکی . کج بینی . لوشی .
-
جستوجو در متن
-
کژچشمی
لغتنامه دهخدا
کژچشمی . [ ک َ چ َ /چ ِ ] (حامص مرکب )لوچی و دوبینی . (ناظم الاطباء). رجوع به لوچی شود.
-
کاجی
لغتنامه دهخدا
کاجی . (حامص ) لوچی . حَوَل . دوبینی .
-
احولی
لغتنامه دهخدا
احولی . [ اَ وَ] (حامص ) حَوَل . کژچشمی . دوبینی . لوچی : گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی .زوزنی .
-
کلیکی
لغتنامه دهخدا
کلیکی . [ ک َ ] (ص ) کاج و احول را گویند هر چند می بایست که به معنی احولی باشد چه کلیک به معنی احول است ، لیکن همه جا به معنی لوچ و احول آمده است و این هم درست است . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به کلیک شود. || (حامص ) کاجی و لوچی و حَوَل . (ناظم الاط...
-
کج بینی
لغتنامه دهخدا
کج بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بین . احولی و لوچی . (ناظم الاطباء). دوبینی . چپی . لوشی . || (ص مرکب ). که بینی کج دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
کج چشمی
لغتنامه دهخدا
کج چشمی . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) حالت کج چشم . کج بینی . لوچی . احولی . (ناظم الاطباء). دوبینی .
-
کژبینی
لغتنامه دهخدا
کژبینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت کژبین . دوبینی . احولی . (فرهنگ فارسی معین ). لوچی . کژچشمی . کج بینی . || بدخواهی . نابکاری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کژبین و احول شود.
-
دوبینی
لغتنامه دهخدا
دوبینی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوبین . لوچی . اَحوالی . کاژی . (از یادداشت مؤلف ).دوتا دیدن هر شیئی . رجوع به دوبین شود : اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی دوبینی از قبل چشم احول افتاده ست . سعدی . || نفاق و ریاکاری و بی حقیقتی . (ناظم الا...
-
حول
لغتنامه دهخدا
حول . [ ح َ وَ ] (ع اِ) حایل میان دو چیز. (منتهی الارب ). || (مص ) احول شدن چشم . (منتهی الارب ). کج بین شدن . (غیاث ). لوچ شدن . دوبین شدن . || بودن سپیدی در دنباله چشم و سیاهی در کنج آن یا بودن چشم برابر بینی یا بودن سیاهه سوی دنباله یا بودن چشم بط...
-
چپی
لغتنامه دهخدا
چپی .[ چ َ ] (ص نسبی ) چپ . چپه . چپ دست . چپه دست . آنکه با دست چپ کار کند : و عمر اعسر یسر بود، خالدار او را اعسر خواندی و یسر نگفتی و نیز تصغیر کردی ، چون نام او بردی گفتی اعیسر. چون نامه ٔ ابوبکر سوی خالد آمد... گفت : «هذا عمل الاعیسر» گفت این ، ...
-
اسکاتلند
لغتنامه دهخدا
اسکاتلند. [ اِ ل َ ] (اِخ ) یکی از قطعات سه گانه ای که مملکت بریتانیا را تشکیل میدهد و عنوان «دولت متحده » شامل آن نیز میشود.اسکاتلند عبارت است از قسمت شمالی جزیره ٔ موسوم به بریتانیای کبیر و در قسمت شمال انگلستان واقع است .موقع، حدود، و مساحت : اسکا...