کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوچه
لغتنامه دهخدا
لوچه . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ] (اِ) لب سطبر یا سطبر شده به علت خشم یا اندوه . لنج . مَشفر (در شتر). لوشه . لفج .- لب و لوچه ؛ از اتباع . رجوع به مدخل لب و لوچه شود.- لوچه اش آویزان بودن ؛ عدم رضایت با چهره ای عبوس نمودن .
-
واژههای مشابه
-
لوچه پیچک
لغتنامه دهخدا
لوچه پیچک . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ چ َ ] (اِ مرکب ) دهن کجی .
-
لک و لوچه آویختن
لغتنامه دهخدا
لک و لوچه آویختن . [ ل َ ک ُ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) لب و لوچه آویختن . لک و لنج آویختن .
-
لک و لوچه
لغتنامه دهخدا
لک و لوچه . [ ل َ ک ُ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لب و لنج . لک و لوشه . لب و لوچه . لب و لوشه .
-
لب و لوچه
لغتنامه دهخدا
لب و لوچه . [ ل َ ب ُ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لب و لوشه .- لب و لوچه اش آویزان بودن یا شدن ؛ ناراضی و ناخشنود بودن یا ناخشنودی نمودن که از ملامح وی مشهود شود.
-
لوچه پیچ کردن
لغتنامه دهخدا
لوچه پیچ کردن . [ ل َ / لُو چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لوچه پیچ کردن کسی را؛ از هر سوی لوچه های آویخته بدو نمودن بنشانه ٔ حقیر یا مبغوض شمردن .
-
جستوجو در متن
-
لک و لنج آویختن
لغتنامه دهخدا
لک و لنج آویختن . [ ل َ ک ُ ل ُ ت َ ] (مص مرکب ) لب و لوشه آویختن . لب و لوچه آویختن . نمودن عدم رضایت با چهره ٔ عبوس . لک و لوچه آویختن .
-
لک و لوشه
لغتنامه دهخدا
لک و لوشه . [ ل َ ک ُ ل َ / لُو ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لب و لنج . لب و لوچه . لک و لوچه . لب و لوشه : باز لک و لوشه اش آویخته است ؛ ناراضی می نماید.
-
چاک و چیل
لغتنامه دهخدا
چاک و چیل . [ ک ُ ] (اِ مرکب ، اتباع ) چک و چیل . لب و لوچه . پک و پوز. || آب از چاک و چیلش راه افتادن ؛ در تداول عوام کنایه از سخت خواهان چیزی و شیفته ٔ آن گشتن . تحریک میل و هوس شدن .
-
لب و لوشه
لغتنامه دهخدا
لب و لوشه . [ ل َ ب ُ ل َ / لُو ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لب و لوچه .- لب و لوشه آویختن ؛ عدم رضایت با چهره ٔ عبوس نمودن . نمودن عدم رضایت با ملامح روی .
-
چک و چیل
لغتنامه دهخدا
چک و چیل . [ چ َ ک ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) مرادف چک و چانه و چک و پوز و دک و و دهن و لب و لوچه ، چنانکه گویند:آب از چک و چیلش می آمد. و رجوع به چک و چانه شود.
-
شکلک
لغتنامه دهخدا
شکلک . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ مصغر) ادا. دهن کجی . عمل والوچانیدن . دلام . ذلام . (یادداشت مؤلف ). ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. (فرهنگ فارسی معین ).- شکلک به کسی ساختن ؛ به کسی بازخمانیدن . ادای او را درآوردن . (یادداشت مؤلف ).- شکلک درآو...
-
دهن کجی
لغتنامه دهخدا
دهن کجی . [ دَ هََ ک َ ] (حامص مرکب ) لوچه پیچک . عملی که کودکان کنند استهزاء کسی را با کج کردن دهان و بعض پاره های روی . ادا. شکلک . عمل والوچانیدن کسی را. دهان و خطهای روی را بر کسی کج کردن به نشانه ٔ اینکه تو بدین صورت و شکلی . (یادداشت مؤلف ).- ...