کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لؤلوءة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لؤلوءة
لغتنامه دهخدا
لؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) آبی است به سماوه ٔ کلب . || قلعتی نزدیک طرسوس که به دست مأمون گشوده شد به جنگ . (از معجم البلدان ).
-
لؤلوءة
لغتنامه دهخدا
لؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) بنت عبداﷲ. محدثة سمع علیها حوالی القرن السابع للهجرة المجلس الاربعون من امالی هبةاﷲبن الحسن بن هبةاﷲ الشافعی . (اعلام النساء ج 3 ص 1364).
-
لؤلوءة
لغتنامه دهخدا
لؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) کنیز عبداﷲبن عقیل . رجوع به عقدالفرید ج 4 ص 54 شود.
-
لؤلوءة
لغتنامه دهخدا
لؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (اِخ ) مولاة الانصار راویة من راویات الحدیث روت عن ابی حرفة الانصاری المازنی . و روی عنها محمدبن یحیی بن حبان . (اعلام النساء ج 3 ص 1364).
-
لؤلوءة
لغتنامه دهخدا
لؤلوءة. [ ل ُءْ ل ُ ءَ ] (ع اِ) یکدانه مروارید. یکی لؤلؤ. یکی مروارید. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
مسجورة
لغتنامه دهخدا
مسجورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسجور: لؤلوءة مسجورة؛ کثیرةالماء. (اقرب الموارد). مروارید آبدار.
-
بحرانی
لغتنامه دهخدا
بحرانی . [ ب َ ] (اِخ ) یوسف بن احمد از فقهای امامیه بود. او راست : کشکول البحرانی . لؤلوءة البحرین . (از معجم المطبوعات ).
-
وناة
لغتنامه دهخدا
وناة. [ وَ ] (ع اِ) مروارید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لؤلوءة. (اقرب الموارد). || (ص ) (امرأة...) زن بردبار و سست و آهسته و باوقار در نشست و برخاست و رفتار (و گاهی واو به همزه بدل شود و اناة گفته شود). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
درازی
لغتنامه دهخدا
درازی . [ دَرْ را زی ی ] (اِخ ) یوسف بن ابراهیم درازی بحرانی ، مکنی به ابن عصفور، از آل عصفور. فقیه امامی قرن دوازدهم هجری . وی از اهالی بحرین بود. به سال 1107 هَ . ق . متولد شد و در سال 1186 هَ . ق . در شهر کربلاء درگذشت . او راست : انیس المسافر و ج...
-
ابن عطیه
لغتنامه دهخدا
ابن عطیه . [ اِن ُ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابوالهیجا مقاتل بن عطیةبن مقاتل البکری الحجازی ، ملقب به شبل الدوله . ادیب و شاعر. او یکی از امیرزادگان عرب بود و برای نِقاری که میان او و برادران افتاد از موطن خویش رحلت کرد و به بغداد و سپس بخراسان و بعد از آن...
-
جاپلقی
لغتنامه دهخدا
جاپلقی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) محمد شفیعبن حاج سید علی اکبر موسوی النسب بروجردی المسکن و المدفن . از اکابر علما و جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول است و در رجال و حدیث بصیرتی بسزا داشت و از شاگردان حاج ملا احمد نراقی و شریف العلماء مازندرانی و سید ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) ابوعبداﷲ محمدبن سید ابوجعفر قاسم بن حسین بن معیة الحلی الحسنی الدیباجی ، و این نسبت بفروش دیبا (دیباج )است مثل زجاجی نسبت به زجاج . از مشاهیر علماء در طرق اجازات است و نظیر وی در کثرت اساتید و مشایخ دیده نشده و...
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن فهد الاسدی ، ملقب به جمال الدین . فاضل فقیه مجتهد زاهد عابد وَرِع تقی نقی . در سال 757 هَ .ق . تولد یافته در بلده ٔ حله نشو و نما کرد. چون درجه ٔ رشد و تمیز را قدم نهاد از پی تحصیل علوم و اکتساب معارف نگریست ...