کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . [ ] (اِخ ) احمدبن علی قاسانی ، ابوالعباس . رجوع به احمدبن علی قاسانی لغوی شود. (معجم الادباء ج 1 ص 230).
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . [ ل َ ] (ع اِ) سراب . || (مص ) درخشیدن سراب . || مضطرب گردیدن . || آفریدن . لاه اﷲ الخلق ؛ آفرید خدای خلق را. (منتهی الارب ).
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . [ ل َ وَ ](اِ) زغن . غلیواج . || به لغت هندی پرنده ای باشد شبیه به تیهو که آن را شکار کنند. (برهان ).
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . [ ل ُ وَ ] (ق ) در تداول مردم کاشان ، بلی . آری .
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . [ ل ُ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، نزدیک قریه ٔ چمانی پائین . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . دوکووری [ ل ُ وِ رِ ] (اِخ ) ژان باتیست . رمان نویس فرانسوی و کنوانسیونی از دسته ٔ ژیرندن ها، مولد پاریس (1760-1797 م .).
-
واژههای مشابه
-
لوة
لغتنامه دهخدا
لوة. [ ل َوْ وَ ] (ع اِمص ) زشتروئی . (منتهی الارب ).
-
لوة
لغتنامه دهخدا
لوة. [ ل ُوْ وَ ] (ع اِ) چوبی است که بدان بخور کنند. (منتهی الارب ).
-
پن لوه
لغتنامه دهخدا
پن لوه . [ پ َ ل ُ وِ ] (اِخ ) پل . ریاضی دان و سیاستمدار فرانسوی ، عضو آکادمی علوم . متولد در پاریس . تألیفات او در مباحث آنالیز و مکانیک است . وی در سال 1917 و 1925 م . نخست وزیر بود. مولد وی بسال 1863 و وفات در 1933 م .
-
پل لوه
لغتنامه دهخدا
پل لوه . [ پ ِ ل ْ، ل ُ وِ ] (اِخ ) پل وه (نیکلادو). کاردینال فرانسه . یکی از رؤساء «لیگ ». (1518 - 1594م .).
-
واژههای همآوا
-
لوح
لغتنامه دهخدا
لوح . (ع مص ) تشنه شدن . لَوح . رجوع به لَوح شود.
-
لوح
لغتنامه دهخدا
لوح . [ ل َ ] (اِخ ) نام ناحیتی به سرقسطة. آن را وادی اللوح گویند. (از معجم البلدان ).
-
لوح
لغتنامه دهخدا
لوح . [ ل َ ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). میان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). || پاتخته ٔ چوبی که جولاهه به انگشتان پا محکم میگیرد. (غیاث ). || تخته . (بحر الجواهر) (ترجمان الق...