کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوظ
لغتنامه دهخدا
لوظ. [ ل َ ] (ع مص ) راندن کسی را. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
لوذ
لغتنامه دهخدا
لوذ. [ ل َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به جبل عامل . || کوهی است در یمن . (منتهی الارب ). کوهی است به یمن میان نجران بنی الحارث و میان مطلعالشمس . و میان لوذ و مطلعالشمس در این ناحیه کوهی معروف نیست . (از معجم البلدان ).
-
لوذ
لغتنامه دهخدا
لوذ. [ ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی . (منتهی الارب ). پناه گرفتن به کسی یا به چیزی یا به جائی . (زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). پناه جستن . پناه بردن . || پوشیده شدن به چیزی . لَواذ یا لِواذ یا لُواد. لیاذ. یقال : لاذَ بِه لوذاً و لِواذاً و لیا...
-
لوذ
لغتنامه دهخدا
لوذ.[ ل َ ] (ع اِ) کرانه ٔ کوه و جانب آن . || آنچه بدان احاطه کنند. || خم رودبار. (منتهی الارب ). کرانه ٔ وادی . (منتخب اللغات ). ج ، الواذ.
-
لوز
لغتنامه دهخدا
لوز. (اِخ ) نام کرسی بخش پیرینه ٔ سفلی از ولایت آرژله گازست به فرانسه ، کنار خلیج پو. دارای 1292 تن سکنه .
-
لوز
لغتنامه دهخدا
لوز. [ ل َ ] (اِخ ) (بادام ) یکی اسم اصلی و اولی بیت ایل است (سفر پیدایش 28:19 و 35:6 و 48:3) (یوشع 16:2) و از این آیه معلوم میشود که لوز در جوار بیت ایل بوده است (یوشع 18:13؛ داود 1:22). رجوع به بیت ایل شود. دوم اسم شهری است در اراضی حتیان که یکی از...
-
لوز
لغتنامه دهخدا
لوز. [ ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی . || خوردن چیزی را. || رهائی یافتن . یقال : مایلوز منه ؛ رهائی نخواهد یافت از وی . (منتهی الارب ).
-
لوز
لغتنامه دهخدا
لوز. [ ل َ / لُو ] (اِ) بادام . (دهار) (منتهی الارب ). معرب از فارسی . (جمهره ٔ ابن درید از سیوطی در المزهر) : خرما و ترنج و بهی و لوز بسی هست این سبز درختان نه همه بید و چنار است . ناصرخسرو.بنگر این هر سه ز خامی رسته راجوز را و لوز را و پسته را. مول...
-
لوز
لغتنامه دهخدا
لوز. [ ل َ وِ ] (ع ص ) اِنّه لَعَوِزٌ لَوِزٌ؛ یعنی او محتاج است . از اتباع است . (منتهی الارب ).
-
لوز
لغتنامه دهخدا
لوز.[ ل َ ] (ع اِ) پناهگاه . ج ، الواز. (مهذب الاسماء).