کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوس گیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوس گیری
لغتنامه دهخدا
لوس گیری . (حامص مرکب ) در تداول عامه بجای لوس گری ، مثل خل گیری بجای خُل گری ، ننری .
-
واژههای مشابه
-
لؤس
لغتنامه دهخدا
لؤس . [ ل َ ئو ] (ع ص ) شیرینی و جز آن جوینده جهت خوردن . لوّاس . || (اِ) یقال : ماذُقت لؤساً؛ یعنی نچشیدم چشیدنی . (منتهی الارب ).
-
لوس بارآوردن
لغتنامه دهخدا
لوس بارآوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) ننر کردن کودک را.
-
لوس شدن
لغتنامه دهخدا
لوس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نُنُر شدن .
-
لوس کردن
لغتنامه دهخدا
لوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... بچه را) ننر کردن . لوس بارآوردن .- خود را لوس کردن ؛ لوس شدن . ننر شدن .
-
لوس بازی
لغتنامه دهخدا
لوس بازی . (حامص مرکب ) عمل مردم لوس . نُنُری .
-
لوس زن
لغتنامه دهخدا
لوس زن . [ زَ ] (نف مرکب ) چاشنی گیر و چشنده . (آنندراج ).
-
بازی لوس
لغتنامه دهخدا
بازی لوس . [ ل ُ ] (اِ) مشتق از کلمه ٔ بازی لی کوس یونانی بمعنای شاه و ملک . در آسیای صغیر و ممالک غربی ایران حتی اِدِس نیز حکمرانان را بازی لوس یعنی پادشاه می خواندند و پادشاهان این ناحیه بر سکه هایشان به یونانی عنوان بازی لوس (پادشاه ) و مگاس بازی ...
-
پریپ لوس
لغتنامه دهخدا
پریپ لوس . [ پْری / پ ِ ] (اِ) لفظ یونانی بمعنی نوردیدن دور دریا یا کشور یا قسمتی از زمین . کتاب آریان مورخ یونانی راجع به دریانوردی دور دریای سیاه بهمان مناسبت پریپ لوس نام دارد .
-
پیته لوس
لغتنامه دهخدا
پیته لوس . [ ت َ ] (اِ) نوعی مار بمازندران که شکاف گونه ای در زیر دارد و بپشت خوابد و حشرات بر آن شکاف گرد آیند و چون انبوهی بسیار گرد آیند مار آن شکاف بهم آرد و آن حشرات را هضم کند. لو (در تنکابن ).
-
کج و لوس شدن
لغتنامه دهخدا
کج و لوس شدن . [ ک َ ج ُ ل َ / لو ش ُ دَ ] (مص مرکب )فالج پیدا آمدن یا تغییر شکل دادن پاره ای از روی یابدن . کج شدن دهان و دست بر اثر عارضه ٔ نوعی بیماری چنانکه مرد مبتلا به فالج و لقوه . (یادداشت مؤلف ).
-
کج و لوس
لغتنامه دهخدا
کج و لوس .[ ک َ ج ُ ل َ / لو ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوس . لیوس . (یادداشت مؤلف ). فالج . رجوع به کج و لوس شدن شود.
-
فطین و لوس
لغتنامه دهخدا
فطین و لوس . [ ] (معرب ، اِ) قاقله . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
لس و لوس
لغتنامه دهخدا
لس و لوس . [ ل َ س ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به لس شود.