کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
لوذ
لغتنامه دهخدا
لوذ. [ ل َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به جبل عامل . || کوهی است در یمن . (منتهی الارب ). کوهی است به یمن میان نجران بنی الحارث و میان مطلعالشمس . و میان لوذ و مطلعالشمس در این ناحیه کوهی معروف نیست . (از معجم البلدان ).
-
لوذ
لغتنامه دهخدا
لوذ. [ ل َ ] (ع مص ) پناه گرفتن به چیزی . (منتهی الارب ). پناه گرفتن به کسی یا به چیزی یا به جائی . (زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). پناه جستن . پناه بردن . || پوشیده شدن به چیزی . لَواذ یا لِواذ یا لُواد. لیاذ. یقال : لاذَ بِه لوذاً و لِواذاً و لیا...
-
لوذ
لغتنامه دهخدا
لوذ.[ ل َ ] (ع اِ) کرانه ٔ کوه و جانب آن . || آنچه بدان احاطه کنند. || خم رودبار. (منتهی الارب ). کرانه ٔ وادی . (منتخب اللغات ). ج ، الواذ.
-
لوظ
لغتنامه دهخدا
لوظ. [ ل َ ] (ع مص ) راندن کسی را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
مطحثا
لغتنامه دهخدا
مطحثا. [ ](اِ) لعوق متحیثا گویند و آن لعوق لوز است ... (اختیارات بدیعی ). لوز است و لعوق لوز را به این اسم نامند . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
امعدالیا
لغتنامه دهخدا
امعدالیا. [ ] (اِ) بیونانی لوز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به لوز شود.
-
قندر
لغتنامه دهخدا
قندر. [ ] (ع اِ) لوز است . (فهرست مخزن الادویة).
-
باذام
لغتنامه دهخدا
باذام . (معرب ، اِ) بادام . در المعرب جوالیقی ذیل لوز، بنقل از ابن دریدآمده است : لوز معروف و معربست و احمد محمدشاکر محشی کتاب در حاشیه ، بر جوالیقی خرده گرفته و گفته است : مؤلف در تعبیر از گفته ٔ ابن درید سهو کرده است زیراعبارت ابن درید چنین است : ...
-
ابوالمثنی
لغتنامه دهخدا
ابوالمثنی . [ اَ بُل ْ م ُ ث َن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) بادام . لوز. (المرصع).
-
سموره
لغتنامه دهخدا
سموره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ) سمور : چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره بنزد او گستاخ .عنصری .
-
کاروزنگی
لغتنامه دهخدا
کاروزنگی . [ رُ زَ ] (اِ) درختی است شبیه به انبه در بندر میناب و بندر عباس ، و آن را لوز هم گویند.
-
قموزولوزا
لغتنامه دهخدا
قموزولوزا. [ ] (سریانی ، اِ مرکب ) صمغ لوز است که به فارسی ازوبادام نامند. (فهرست مخزن الادویة).
-
قومیوس
لغتنامه دهخدا
قومیوس . [ ] (معرب ، اِ) قومیون . صمغ لوز است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
لوزی
لغتنامه دهخدا
لوزی . [ ل َ / لُو ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به لوز. بادامی . به شکل لوز. به صورت بادام . وامروز وقتی لوزی گویند مراد این صورت باشد: یکی از اشکال مربع و کلمه ٔ لزانژ فرانسه و مشتقات آن بی شبهه از همین کلمه مأخوذ است . معین یا مربع معین (شکلی از اشکال مر...