کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوزینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوزینه
لغتنامه دهخدا
لوزینه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) لوزینج . جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است . جوزینق . (دهار). قطائف . (منتهی الارب ). شکر بادام . قسمی شیرینی . حلوا که با کوفته ٔ مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورشها که در ...
-
واژههای مشابه
-
حشو لوزینه
لغتنامه دهخدا
حشو لوزینه . [ ح َ وِ ل َ ن َ ] (ترکیب وصفی ) حشو لوزینج . حشو ملیح .
-
جستوجو در متن
-
فرخشه
لغتنامه دهخدا
فرخشه . [ ف َ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ) قطایف . (صحاح ). به معنی فرخشته است که نان کوچک پر مغز پسته و لوزینه باشد و بعضی گویند نانی که از نشاسته و لوزینه پزند و به عربی قطیفه خوانند و بعضی دیگر گویند فرخشه رشته ٔ قطائف است . (برهان ). نانی که از نشاسته و ل...
-
بی سازی
لغتنامه دهخدا
بی سازی . (حامص مرکب ) بی اسبابی . (یادداشت مؤلف ). بی برگی .نامستعدی . عَزَل . عُزُل . (منتهی الارب ) : سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم کار لوزینه کنی ساخته در بی سازی .سوزنی .
-
ساخته کردن
لغتنامه دهخدا
ساخته کردن . [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . آماده کردن : دستیار و ستور و کار سفرساخته کرد هر چه نیکوتر. عنصری .و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی ). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ...
-
لوزینج
لغتنامه دهخدا
لوزینج . [ ل َ ن َ ] (معرب ، اِ) معرّب لوزینه . فارسی معرب . (ثعالبی ). قسمی شیرینی . لوزینه . (دهار). بادامی . حلوائی که از آرد بادام و شکر کنند.- حشو لوزینج ؛ حشوملیح . صاحب بن عباد وقتی بیت عوف بن محلم را که گوید:«ان ّ الثمانین و بلغتها قد احوجت ...
-
فروشه
لغتنامه دهخدا
فروشه . [ ف َ ش َ / ش ِ ] (اِ) به معنی افروشه که حلوایی است گیلانیان را. (برهان ). و آن حلوایی است متخذ از آرد و روغن و عسل یا شکر. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به افروشه و آفروشه شود. || لوزینه را نیز گویند، یعنی هر چیز که در آن مغز بادام کرده باشند....
-
پنهاله
لغتنامه دهخدا
پنهاله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) صاحب فرهنگ شعوری گوید آن حلوا و شیرینی است که عرب بدو لوزینه گوید و به ترکی صمصمه خوانند و شعری بی معنی از ابوالمعالی نام شاعر مجعولی شاهد آورده است . خود کلمه نیز از مجعولات شعوری است . دیگران نیز مانند آنندراج به تبع...
-
حرمت بردن
لغتنامه دهخدا
حرمت بردن . [ ح ُ م َ ب ُدَ ] (مص مرکب ) سبک کردن . بی احترامی کردن . حرمت شکستن . اهتتاک . انتهاک . هتک حرمت . || حرمت یافتن . حرمت به دست آوردن . صاحب حرمت شدن : هرکه آردحرمت آن حرمت بَرَدهرکه آرد قند لوزینه خورد.مولوی .
-
فرخشته
لغتنامه دهخدا
فرخشته . [ ف َ خ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) نانی باشد کوچک که از خمیر سازند و درون آن را از مغز بادام و پسته و لوزینه های دیگر پر کنند و بر روی تابه پزند و شیره ٔ قند بر آن ریزند و بخورند و آن را به عربی قطائف خوانند. (برهان ). به این معنی فرخشه صحیح است بدو...
-
لقمه ٔ خلیفه
لغتنامه دهخدا
لقمه ٔ خلیفه . [ ل ُ م َ / م ِ ی ِ خ َ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزماورد. زماورد. نرگس خوان . نرگسه خوان . لقمه ٔ قاضی . نواله . میسر. مهنّا. نرجس المائدة. کام . حلوائی لطیف . نوعی از حلوا به غایت نفیس . (غیاث ). و رجوع به بزماورد شود : کآ...
-
بادامی
لغتنامه دهخدا
بادامی . (ص نسبی ) بصورت بادام : چشمان بادامی ؛ چشمان بشکل بادام . ملوَّز. ملوزه . || گاه آنرا بمعنی لوزی یعنی چهارضلع لوزی بکار برند. || لوزینج ، معرب لوزینه . (منتهی الارب ). || قسمی از حلویات ، نان بادامی . || رنگیست معروف . || خواجه سرا و خایه کش...
-
ابن طباطبا
لغتنامه دهخدا
ابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن اسماعیل بن ابراهیم مصری علوی . شاعر و ادیب . نقیب علویین به مصر، و طباطبا لقب ابراهیم جد اوست . وفات 345 هَ .ق . || دیگری از این خاندان نیز در مصر شهرت یافت و به ابن طباطبا معروف است و هو ابومحمد عبدا...