کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (اِخ ) نام کرسی بخش کرس از ولایت باستیا. دارای 1525تن سکنه .
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (اِخ ) شهری از بلاد مشرق دریاچه ٔ ایروان که به دست جلال الدین منکبرنی فتح شد. (تاریخ مغول ص 128).
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (اِخ ) نام صحرائی به گرجستان . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 163).
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (ص نسبی ، اِ) لولی . کولی . زط. غربال بند. حَرامی . غربتی . غَرَه چی . قرشمال . توشمال . سوزمانی . قَره چی . چینگانه . فیج . نام طایفه ای است که بازی گری و سرائیدن به کوچه ها پیشه ٔ ایشان باشد. (غیاث ). سرودگوی و گدای کوچه ها. نام طایفه ای است...
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (ص نسبی ) منسوب است به لور.
-
واژههای مشابه
-
لوری سورآرنن
لغتنامه دهخدا
لوری سورآرنن . [ ن ُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش شِر از ولایت بورژ به فرانسه . دارای 694 تن سکنه .
-
لوری بچه
لغتنامه دهخدا
لوری بچه . [ ب چ ْ چ َ / چ ِ / ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) لوری زاده . فرزند لولی : آمد خبر تو که به کاشان و خسیکت لوری بچه ای دوست گرفتی و شدی زار.سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
چینگانه
لغتنامه دهخدا
چینگانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) ترکی شده ٔ کلمه ٔ اروپائی تزیکان یا تسیگان سوزمانی . غربال بند. فیج . فیوج . غره چی . قرشمال .کولی . لوری . لولی . کوچ وبلوچ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به لوری و لولی شود.
-
استهروش
لغتنامه دهخدا
استهروش . [ اِ ت َ ] (اِ) مرغ لوری که آنرا قرتال میگویند. (شعوری ). و این از مجعولات شعوری است .
-
غرچی
لغتنامه دهخدا
غرچی . [ غ َ رَ ] (ص ) زن بیشرم بسیارفریاد. بُهصُلة. کولی . لوری . لولی . غربال بند. فیج . چینگانه . قره چی .
-
سوزمانی
لغتنامه دهخدا
سوزمانی . (ص )زن تبه کار. لولی . لوری . کولی . غربال بند. قرشمال . چیگانه . غربتی . (یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است سخت بی ادبانه زن را. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
لوله مان
لغتنامه دهخدا
لوله مان . [ لو ل َ ] (اِخ ) (شاید از لولی یا لوری ومان به معنی جای و خانه ) لولمان . قریه ای به گیلان نزدیک آستانه ٔ سیدجلال الدین اشرف ، کنار راه رشت به لاهیجان و میان رشت آباد و کوچصفهان در 575هزارگزی تهران .
-
لوریان
لغتنامه دهخدا
لوریان . (اِخ ) ج ِ لوری . قومی صحرانشین که اکثر ایشان راهزن باشند و بازیگری به کوچه ها و سرائیدن نیز پیشه دارند وبه مهره های بلور نیز بازی کنند و بلور لوریان کنایه از پیاله ٔ بلور است . (غیاث ) (آنندراج ) : این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان وآن زند ...