کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوده
لغتنامه دهخدا
لوده . [ دَ / دِ ] (اِ) تریدی از خرده ٔ نان خشک و سبوس که گاو را دهند. تریدی از نان و سبوس نواله ٔ گاو را. || میوه داری است میوه ٔ آن به رنگ و طعم گیلاس واز میوه ٔ گیلاس خردتر است . آن را شربتی نیز گویند.
-
لوده
لغتنامه دهخدا
لوده . [ ل َ / لُو دَ / دِ ] (ص )مزاح . چکه . سخت چکه . خوش طبع. دَعّابه . آنکه سخنان خنده آور گوید برای لذت خویش و دیگران . بخلاف مسخره که برای دیگران گوید تا چیزی بدو دهند. سخت مزاح . شوخ ومزّاح که هیچگاه مزاح او زننده نیست و برای خوشی خود مزاح کند...
-
جستوجو در متن
-
لودگی
لغتنامه دهخدا
لودگی . [ ل َ / لُو دَ / دِ ] (حامص ) صفت لوده . کار لوده . ظرافت . مزاح . مزّاحی . مسخرگی . و فرق لودگی و مسخرگی آن است که مسخره کارش چون شغلی است و لوده تنها برای لذت خود و دیگران لودگی کند. چکگی . || بددهنی . فحاشی . (از لغت گناباد خراسان ).
-
چکه
لغتنامه دهخدا
چکه . [ چ َ ک َ / ک ِ ] (ص ) در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه ٔ امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب ، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد ...
-
چکگی
لغتنامه دهخدا
چکگی . [ چ َ ک َ ](حامص ) عمل شخص چکه و لوده . لودگی . مزاحی . چگونگی چکه . مسخرگی . دلقکی . لودگی سخت . و رجوع به چکه شود.
-
دعابة
لغتنامه دهخدا
دعابة. [ دَع ْ عا ب َ ] (ع ص ) مرد بامزاح . (منتهی الارب ). شخص بسیار لعب و مزاح ، تاء آن مبالغه راست . (از اقرب الموارد). مَزّاح . لوده . دعّاب . و رجوع به دعاب شود.
-
الدنگ
لغتنامه دهخدا
الدنگ . [ اَ دَ ] (ص ) بلندبالا و نادان . احمق با قدی دراز. شخص دراز و سبک عقل . کلمه ایست تحقیر را بیشتر برای مرد بلندقد. || لوده و بی غیرت و بی کار و بار: با الدنگها راه مرو بیعار میشوی .
-
مزاح
لغتنامه دهخدا
مزاح . [ م َزْ زا ] (ع ص ) بسیارمزاح . فراخ مزاح .مزاح کننده . لوده . چَکه . شوخ . بذله گو. بسیارطیبت . بسیارلاغ . آن که بسیار مزاح کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بسیار لاغ کننده . (ناظم الاطباء) : به مداحان و مزاحان سعدالملک برخوانم چو اندر چنگ آ...
-
لجاء
لغتنامه دهخدا
لجاء. [ ل َ ج َءْ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام موضعی مرتفع به سوریه درسنجاق حوران واقع در شمال غربی جبل حوران . به مشرق آن وادی لوده و به مغرب وادی اطرم و به جنوب وادی القنوات باشد. و آن را اراضی بلند و غریب شکل باشد و ازمواد آتشفشانی که ...
-
کواره
لغتنامه دهخدا
کواره . [ ک َ رَ / رِ ](اِ) سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. (صحاح الفرس ). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار کرده از جایی به جایی برند و به عربی دوخله گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آن ...
-
شربتی
لغتنامه دهخدا
شربتی . [ ش َ ب َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به شربت . (یادداشت مؤلف ). || پارچه ٔ بسیار نازک (دلبند) از آن یشماق سازند. (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 201). ریسمانی باشد بغایت باریک و نازک و لطیف . (برهان ). || جامه ٔ ابریشمی باریک و لطیف و نازک . (غیاث الل...
-
مسخره
لغتنامه دهخدا
مسخره . [م َ خ َ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) آنکه مردمان با وی مطایبه کنند و استهزا و سخریه نمایند. (آنندراج ). آنکه مردمان به او سخریه و استهزاء کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). آنکه بر او فسوس کنند. ج ، مساخر. (دهار). استهزأکننده و ریشخندکننده و بذله ...
-
قائم مقام
لغتنامه دهخدا
قائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزاابوالقاسم فراهانی تهرانی ، از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی فاضل ، منشی ای کامل ، شاعری ماهر، مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بوده و به ثنائی تخلص مینمود. وی به سال 1193 هَ . ق . متولد شد و به سال...