کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوخ
لغتنامه دهخدا
لوخ . (اِ) بَردی . پیزر. دُوخ . حفا. پاپیروس (لاتینی ). پاپورس (یونانی ). لغت محلی گناباد و به معنی دوخ است که به عربی اَسَل و لَمض و غَریف گویند. گیاهی است که بر کناره ٔ آبها روید و بوریا از آن بافند. (غیاث ). گیاهی است که در آب روید و از آن حصیر با...
-
لوخ
لغتنامه دهخدا
لوخ . [ ل َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ).
-
لوخ
لغتنامه دهخدا
لوخ . [ ل ُوْ وَ ] (اِخ ) نام قریه ای به اهواز یا آن مصحف توّج است که شهری است نزدیک شیراز. یاقوت گوید: قرأت فی کتاب اءَخبار زُفربن الحار تصنیف المدائنی اءَبی الحسن بخط اءَبی سعید الحسن بن الحسین السکری ... قال اءَبوالحسن و قوم یزعمون اءَن زفربن الح...
-
واژههای مشابه
-
لوخ چراغوکی
لغتنامه دهخدا
لوخ چراغوکی . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 38هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه و معتدل . دارای 5 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9...
-
جستوجو در متن
-
رخ
لغتنامه دهخدا
رخ . [ رُ ] (ع اِ) نام گیاهی است که آنرا لوخ خوانند و از آن حصیر بافند و انگور و خربزه بدان آویزند. (دهار). نام گیاهی است که آنرا لوخ گویند و از آن حصیر بافند. (لغت محلی شوشتر). نام گیاهی که آنرا دوخ و روخ و لخ و لوخ نیز گویند. (از شعوری ج 2 ص 22). ن...
-
بردی
لغتنامه دهخدا
بردی . [ ب َ دی ی ] (ع اِ) نباتی است که در آب روید و در مصر از آن کاغذ سازند. (منتهی الارب ). پیزر. لوخ . (بحر الجواهر). و بعربی حلفا می گویندو در اصفهان آن گیاه را پیزر می گویند و آن نباتی باشد ساقش غلیظ و زیاده برذرعی و مدور و نرم و آنرا ریزه کرده ...
-
غپک
لغتنامه دهخدا
غپک . [ غ َ پ َ ] (اِ) گیاهی است که از آن بوریا بافند و لُخ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) : باده که درد سر دهد خاک به است منظرش مفرش اگر حریر شد سوختن است از غپک .؟و در تداول عامه ٔ جنوب خراسان لوخ گویند.
-
طومار مصری
لغتنامه دهخدا
طومار مصری . [ رِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به پیزر شود. ظاهراً همان قرطاس مصری است که از بردی یعنی لوخ و پاپیروس کردندی : و الروم تکتب فی الحریر الابیض و الرق و غیره و فی الطومار المصری و الفلجان . (ابن الندیم ).
-
اباء
لغتنامه دهخدا
اباء. [ اَ ] (ع اِ) نی . || نام گیاهی نرم که اکثر از دیار مصر خیزد و از آن کاغذ کنند و بیخ آن چون نیشکر خورند. پیزر. بردی . حفاء. تک . لوخ . و کاغذ معروف به قرطاس مصری یا طومار مصری از این گیاه باشد. || انبوهی ازدرختان حلفاء و آن گیاهی است که از آن ج...
-
عمله
لغتنامه دهخدا
عمله . [ ع َ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . 360 تن سکنه دارد. آب آن از چم لوخ و محصول آن غلات ، حبوب ، چغندر قند، توتون و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
حلفاء
لغتنامه دهخدا
حلفاء. [ ح َ ] (ع اِ) حَلَف . گیاه دوخ . (منتهی الارب ). لوخ . گز. (غیاث ) . گیاهی است که کناره های آن تیز مانند کناره های شاخ درخت خرماست و در آب روید. (از اقرب الموارد). نوعی از بردی است که حصیر و امثال آن از او ترتیب میدهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ...
-
کخ
لغتنامه دهخدا
کخ . [ ک ُ ] (اِ) گیاهی باشد که از درون آب روید و از آن حصیر بافند و در خراسان انگور و خربزه بدان آویزند. (برهان ). گیاهی که از میان آب برویدو از آن حصیر ببافند و آن را دخ و دوخ و لخ و لوخ نیز گویند و چون از گیاه صورت زشتی بجهت ترسانیدن اطفال سازند آ...
-
کوخ
لغتنامه دهخدا
کوخ . [ کو / ک ُ ] (اِ) خانه ای باشد که آن را از چوب و نی و علف سازند. (برهان ). خانه ٔ خرپشته که از چوب و علف و نی سازند، بخلاف کاخ که خانه ٔ عالی را گویند و کوخ در قاموس نیز آمده که خانه ای که روزن نداشته باشد. ج ، اکواخ . (از آنندراج ). خانه ٔ نیی...