کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوج
لغتنامه دهخدا
لوج . (اِخ ) (چشمه ٔ...) ازمزارع خنامان کرمان است . (مرآة البلدان ج 4 ص 245).
-
لوج
لغتنامه دهخدا
لوج . (ص ) لوت . برهنه . عریان . (برهان ). || احول . لوچ : گوش کررا سخن شناس که دیددیده ٔ لوج راست بین که شنید.سنائی .
-
لوج
لغتنامه دهخدا
لوج . [ ل َ ] (ع مص ) در دهان گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
شاه لوج
لغتنامه دهخدا
شاه لوج . (معرب ، اِ مرکب ) معرب شاه آلوی فارسی . آلویی درشت . قسم ممتاز و نیکو از آلو. و آن آلوچه ٔ سلطانی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). میوه ای است زردرنگ شبیه به زردآلو وآن را آلو گرده خوانند و بعربی اجاص اصفر گویند. (برهان قاطع) (از دزی ج 1 ص 717) ...
-
چشمه لوج
لغتنامه دهخدا
چشمه لوج . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خنامان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
جستوجو در متن
-
لچ
لغتنامه دهخدا
لچ . [ ل ُ ] (ص ) مخفف لوچ . برهنه و آن را لوج نیز گویند. (جهانگیری ). لوت . عریان . (برهان ). || نام قومی که بزرگان ایشان سینه ٔ عریان میداشتند. (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) در فارسی قدیم به معنی لب و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ).
-
شاهلوک
لغتنامه دهخدا
شاهلوک . (اِ مرکب ) شاه لوج . (دزی ج 1 ص 717). آلوی سفید. (از مفردات ابن بیطار ص 50).نوعی از آلوی بزرگ و زرد. (ناظم الاطباء). بعضی گویند نوع بد از آلو است . (یادداشت مؤلف ) : و آن که او را پوست نیست و میان آن بیرون باید انداختن چون زردآلو و ... و شا...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، در 42هزارگزی شمال غربی قروه و3هزارگزی شمال علی آباد لوج و در دشت سردسیری واقع است و 395 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری و بافتن قالیچه و جاج...
-
لوچ
لغتنامه دهخدا
لوچ . (ص ) چپ . احول . دوبین . چشم گشته . کژچشم . کول . (حاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). لوج . کلیک . (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). کاج . کاژ. ناراست بین . کلک . کژ. باحِوَل . احول چشم و معیوب . (اوبهی ). دوبیننده . کلاژ. کلاژه . این کلمه با کلمه ٔ ...
-
ادوارد
لغتنامه دهخدا
ادوارد. [ اِ ] (اِخ ) اول ، پادشاه انگلستان (1272 - 1307م .). وی گالواها رامغلوب کرد، با اسکاتلندیان جنگ سخت داد و چون به آزادی پارلمانی احترام میگذاشت ، بدو لقب ژوستینین بریتانیا داد (1239 - 1307م .). و رجوع به تاریخ مغول ص 204 و 245 و 283 شود. || ا...
-
اجاص
لغتنامه دهخدا
اجاص . [ اِج ْ جا ] (ع اِ) آلو. آلوی سیاه . آلوی بخارائی . آلوچه . (داود ضریر انطاکی ). زردآلو. میوه ای است خوش ترش ، و از آن آش می پزند. اجاصة یکی . و این لغت عجمی است در عرب مستعمل شده ، زیرا که جیم و صاد در لغات عرب با هم جمع نشود. (منتهی الارب )....