کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوت پوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوت پوت
لغتنامه دهخدا
لوت پوت . (اِ مرکب ، از اتباع ) اقسام طعامهای لذیذ. (غیاث ). رجوع به لوت و پوت شود.
-
واژههای مشابه
-
کویر لوت
لغتنامه دهخدا
کویر لوت . [ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به لوت (اِخ ) شود.
-
صحرای لوت
لغتنامه دهخدا
صحرای لوت . [ ص َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به کویر لوت شود.
-
شاه لوت
لغتنامه دهخدا
شاه لوت . (اِ مرکب ) (از: شاه + لوت ، غذا) غذای ممتاز. غذای شاهوار. || روده ٔ گوسفند باشد که به گوشت و مانند آن آگنده باشد. آکنج . آگنج . عصیب . رجوع به آگنچ شود.
-
لوت لندر
لغتنامه دهخدا
لوت لندر. [ ت ِ ل ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) برهنه . به تمامه برهنه و بیشتر درباره ٔ اطفال متداول است . رجوع به لوت و لندر شود.
-
لوت باغچه
لغتنامه دهخدا
لوت باغچه . [ چ َ ] (اِخ ) نام محلی به روی خط سرحدی ایران و عراق . (از جغرافیای غرب ایران ص 134).
-
لوت خوار
لغتنامه دهخدا
لوت خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از لوت خوردن . که لوت خورد. که لوت خوردن کار اوست : هرکه روزی برّه ای تنها نخورددر میان لوت خواران مرد نیست . بسحاق اطعمه .و رجوع به لوت شود.
-
لوت خواره
لغتنامه دهخدا
لوت خواره . [خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) لوت خوار : شیرخواره چون ز دایه بسْکُلَدلوت خواره شد مر او را می هلد.مولوی (مثنوی نیکلسون دفتر 3 ص 73).
-
لات و لوت
لغتنامه دهخدا
لات و لوت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لات و پات . رجوع به لات شود : قومی همه مرد لات و لوتندباد جبروت در بروتند. خاقانی .- لات و لوت و آسمان جل ؛ سخت فقیر و بی چیز.کلمه ٔ لوت همان روت ِ قدیم و لخت متداول امروز است .
-
لوت زنگی احمد
لغتنامه دهخدا
لوت زنگی احمد. [ زَ اَ م َ ] (اِخ ) محلی در شمال بم و نرماشیر کرمان .
-
لوت و عور
لغتنامه دهخدا
لوت و عور. [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لوت و لندر. به تمام برهنه .
-
لوت و لندر
لغتنامه دهخدا
لوت و لندر. [ ت ُ ل ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بالتمام عور. بالتمام عریان . کاملاً برهنه . بالتمام لوت و عور. لوت ِ لندر. بچه های کوچک تمام عور را، خاصه وقتی که فربه باشند گویند، و بیشتر به مزاح کودکان لخت را گویند. سخت برهنه . تمام برهنه . در تداول...
-
جستوجو در متن
-
پوت
لغتنامه دهخدا
پوت . (اِ) مهمل لوت . در جمله ٔ اتباعی لوت و پوت این کلمه آمده است : شیرخواره کی شناسد ذوق لوت مر پری را بوی باشد لوت و پوت . مولوی .عشق باشد لوت و پوت جانهاجوع از اینروی است قوت جانها. مولوی .لوت بمعنی طعام است و پوت چون تابعی برای آن . و کلمه ٔ دیگ...