کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوت و عور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوت و عور
لغتنامه دهخدا
لوت و عور. [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لوت و لندر. به تمام برهنه .
-
واژههای مشابه
-
کویر لوت
لغتنامه دهخدا
کویر لوت . [ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به لوت (اِخ ) شود.
-
صحرای لوت
لغتنامه دهخدا
صحرای لوت . [ ص َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به کویر لوت شود.
-
لوت خواره
لغتنامه دهخدا
لوت خواره . [خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) لوت خوار : شیرخواره چون ز دایه بسْکُلَدلوت خواره شد مر او را می هلد.مولوی (مثنوی نیکلسون دفتر 3 ص 73).
-
جستوجو در متن
-
لخت و عور
لغتنامه دهخدا
لخت و عور. [ ل ُ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لوت و لندر. مادرزا. بالتمام برهنه .
-
لخت
لغتنامه دهخدا
لخت . [ ل ُ ] (ص )(از: کلمه ٔ رُت ) لهجه ٔ عامیانه ٔ لوت . رُت . روت . برهنه . عور. روده . روخ . عریان . مجرد. عری . تهک . غوشت .- عرق لخت ؛ بدون نقل و مزه .- لخت شدن ؛ از جامه برآمدن .- لخت کردن ؛برهنه کردن . رجوع به این دو کلمه در ردیف خود شود.|...
-
روخ
لغتنامه دهخدا
روخ . (اِ) گیاهی است که از آن بوریا بافند. (فرهنگ رشیدی ). گیاهی است که از میان آب بروید و از آن حصیر ببافند، و آن را دوخ و رخ نیز گویند. (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). گیاهی است دراز خالی از برگ و بار که بدان بوریابافند. (غیاث ال...
-
لاج
لغتنامه دهخدا
لاج . (اِ) رشوت . پاره . || (ص ) برهنه و عریان . (برهان ). عور. بی پوشاک . لوت . لخت . روت . عریان : بر سر نور عشق بینی تاج اندرآن دم که عشق بینی لاج . مولوی . || سگ ماده . (برهان ). سگ ماده که لاس گویند : نمیترسم ز دشمن وز خیالش که باشد دشمنش همچون ...
-
غوشت
لغتنامه دهخدا
غوشت . (ص ) برهنه ٔ مادرزاد. (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). برهنه بود چون مادرزاد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (فرهنگ اوبهی ). برهنه ، ابوحفص سغدی به حذف تا آورده است ، واﷲ اعلم بالصواب . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). لوت . لخت . عور. رجوع به غوش شود...
-
لغ
لغتنامه دهخدا
لغ. [ ل َغ غ / ل َ ] (ص ) لق . نامحکم . نااستوار. چیزی جنبان در جای خود که بایستی استوار باشد. نااستوار که در جای خویش جنبد. جنبان بر جای خویش .- پیچ و مهره ٔ لغ ؛ نااستوار و نامحکم .- دندانهای لغ ؛ اسنان مترهلة .- دندانی لغ ؛ دندانی جنبان . || تخم ل...
-
تهک
لغتنامه دهخدا
تهک . [ ت َ هََ ] (اِ) خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خاک . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). زمین و خاک و گرد و غبار. (ناظم الاطباء). || (ص ) تهی باشد چون برهنه . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 266). به معنی تهی ...
-
رت
لغتنامه دهخدا
رت . [ رَ / رُ] (ص ) برهنه و عریان را گویند. (برهان ). برهنه و عریان . (ناظم الاطباء). برهنه را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ سروری ). برهنه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (لغت فرس اسدی ) (ناظم الاطباء). لخت به معنی برهنه است و چون آنرا مخفف کنن...
-
برهنه کردن
لغتنامه دهخدا
برهنه کردن . [ ب ِ رَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عریان کردن . (ناظم الاطباء). لخت کردن . عور کردن . لوت کردن . اعراء. تجرید. تعریة. تکشیف . حسر. قشد. قشط. کاشفة. کشط. کشف . کفح . مکاشفة : چرا خامش نباشی چون ندانی برهنه چون کنی عورت به بازار؟ ناصرخ...