کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لوبیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لوبیا
لغتنامه دهخدا
لوبیا. (اِ) لوبیاء . لوباء. (منتهی الارب ). از گیاهان دو لپه ای و از تیره ٔ پروانه داران و از دسته ٔ لوبیاها . این دسته اغلب ساقه های پیچنده و غلاف های دراز و دانه های بسیار دارند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 221). دانه ای است چون نخود، لکن کشیده و کم حجم ...
-
لوبیا
لغتنامه دهخدا
لوبیا. (اِخ ) الحوت الذی علیه الارض . (از معجم البلدان چ طهران ج 4 ص 38).
-
لوبیا
لغتنامه دهخدا
لوبیا. (اِخ ) بلاد لوبیا . (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ سقنقور). || موضع اعجمی . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
لوبیاج
لغتنامه دهخدا
لوبیاج . (اِ) لوبیا. لوبیاء. لوبیه . (المعرب ص 300). رجوع به لوبیا شود.
-
ژاژومک
لغتنامه دهخدا
ژاژومک . [ م َ ] (اِ) لوبیا را گویند و آن تخمی است که بعربی لیاء خوانند. (برهان ). رجوع به لوبیا شود.
-
غندماش
لغتنامه دهخدا
غندماش .[ غ ُ ] (اِ مرکب ) غله ای است که آن را لوبیا خوانند و در آشها کنند. (برهان قاطع). رجوع به لوبیا شود.
-
فاسولیا
لغتنامه دهخدا
فاسولیا. (معرب ، اِ) لوبیا. رجوع به فاسلو شود.
-
دجر
لغتنامه دهخدا
دجر. [ دَ ج ِ ] (ع اِ) لوبیا.
-
لوویا
لغتنامه دهخدا
لوویا. (اِ) لوبیا. لوبیاست و آن غله ای باشد معروف که آن را در دواها به کار برند. و لُوِیا هم میگویند وعربان دجر خوانند. (برهان ). و رجوع به لوبیا شود.
-
لوبیه
لغتنامه دهخدا
لوبیه . [ ی َ ](اِ) لوبیا. و آن غله ای است معروف . (برهان ). لوبیاج . لوبیاء. رجوع به لوبیا و عیون الانباء ج 1 ص 38 شود.
-
نیامک
لغتنامه دهخدا
نیامک . [ م َ ] (اِ) میوه ای است که غلافی دارد مانند لوبیا. (لغات فرهنگستان ).
-
ژاژمک
لغتنامه دهخدا
ژاژمک . [ ژُ م َ ] (اِ) دانه ٔ لوبیا را گویند. و آن مخفف ژاژومک است .
-
فصولیه
لغتنامه دهخدا
فصولیه . [ ف َ ی َ ] (اِ) لوبیا. (فرهنگ فارسی معین ).
-
لوبیاخوری
لغتنامه دهخدا
لوبیاخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی خوردن لوبیا را.